زنان؛ بازیگران پنهان نهضت جنوب
۱۴۰۴-۰۶-۲۶
بامدادجنوب_رضا شبانکاره
جلال خسروی راوی تابوشکن انسان امروز بود؛ شاعری که جسارت اندیشیدن را با زبان جنوب درآمیخت و مرزهای بیان شاعرانه را جابهجا کرد. او تا واپسین روزهای زندگیاش حضوری زنده، خلاق و بیتعارف در عرصه ادبیات داشت و بیشک نامش به عنوان یکی از آوانگاردترین صداهای شعر معاصر جنوب، در حافظه فرهنگی این اقلیم ماندگار میماند.
جلال خسروی، شاعر، مدرس شعر، روزنامهنگار، فعال ادبی و مدیر تارنمای ادبی جنزار بود. او اهل برازجان و زاده ۱۰ بهمنماه سال ۱۳۳۵ در اهواز و درگذشته ۱۵ آذرماه ۱۴۰۱ در شیراز است. «با باوری به حجم گلوله» ناشرـ مؤلف، (۱۳۵۸) و «کی وقت داری بههم برویم؟» انتشارات نیمنگاه، (۱۳۸۱) دو مجموعه شعر منتشرشده از این شاعر است. «اگر بمیری بیچاره میشوم، عزرائیل جان!» مجموعهشعر دیگری از خسروی است که تاکنون مجال انتشار نیافته است. وی، در کنار کار شاعرانگی، به فعالیت ادبی خود در قالب تارنمای ادبی جنزار در سالهای پایانی عمرش مشغول بود.
سرویس ادب و هنر روزنامه بامداد جنوب به بهانه سومین سالروز درگذشت زندهیاد جلال خسروی به سراغ روجا چمنکار، شاعر، مترجم ادبی و مدرس شعر رفته تا درباره جهان شعری و اهمیت شعر جلال خسروی با او گپی بزند. با ما همراه شوید.
نخست بگویید که آشنایی شما با زندهیاد جلال خسروی چگونه شکل گرفت؟
جلال خسروی دوست خانوادگی ما بود. این آشنایی به قبل از بهدنیاآمدن من برمیگردد. به دلیل علاقه پدر و مادرم به ادبیات، خانه همیشه پذیرای شاعران و نویسندگان بوده و هست. پدرم و جلال، از یک نسل بهخاطر علاقه و پیگیری جدی ادبیات و نگاه مشترک روشنفکران آن نسل، با هم آشنایی داشتند. بنابراین، برای من که از کودکی شروع به خواندن و نوشتن کرده بودم، این آشنایی همزمان است با اولین خاطرات کودکیام از شعر و حضور در فضای ادبی.
جلال خسروی چه تاثیری بهویژه در حوزه ادبیات و شعر بر شما گذاشت؟
در حوزه ادبیات و شعر با نگاهی به آثار هر دوی ما از ابتدا تاکنون، شما با دو سبک متفاوت چه به لحاظ زبان، فرم و ساختار و چه به لحاظ جهان شعری روبهرو خواهید شد؛ هرچند سالهای آغازین نوشتن، از کتابهای کتابخانه بزرگ خانه تا آشنایی دور و نزدیک با شاعران و نویسندگان، حتما خواندهها، همزیستهها، بازتابی در شعرهای آن روزها داشته است.
اگر اشتباه نکنم، از سالهای حدود یازده دوازده سالگی تا زمان قبولی در دانشگاه و مهاجرت به تهران، تقریباً هر هفته یا دو هفته یکبار با جلال و برخی دوستان همدیگر را میدیدیم، شعر میخواندیم و درباره کتابهایی که خوانده بودیم، بحث میکردیم. بنابراین، لزوما تأثیر نه، اما حتما بازتاب آن دوستیها، شعرها، بحثها و گفتوگوها را در بخشی از شعرهای آن سالهای همه ما میتوان دید.
در سالیانی که جلال، ریاست انجمن شعر و ادب برازجان را برعهده داشت، فضای ادبی شهر و شهرستان چگونه بود و در شکلگیری ادبیات مدرن و آوانگارد چه و چگونه تاثیری داشت؟
فکر میکنم آن زمان در فضای ادبی برازجان، کفه سنگین بهنفع ادبیات کلاسیک و قالبهای شعری کلاسیک بود. از این منظر، حضور شاعری مثل جلال که از یکسو دغدغه زبان و شکستن ساختارهای آشنا در شعر را داشت، از سوی دیگر با نگاهی اومانیستی، راوی تابوشکن انسان امروز یعنی خود بود. در شکلگیری ادبیاتی که همسو با اتفاقات و تحولات ادبی آن زمان پوست میانداخت، بسیار مؤثر بود. در دورهای که او رئیس انجمن شعر و ادب بود، نهتنها در معرفی جریانهای شعری معاصر ایران، جهان و گشودن راهی تازه در شعر و داستان، فعالانه میکوشید، بلکه تازهترین ترجمههای منتشرشده در حوزه نقد ادبی را هم معرفی میکرد و به بحث میگذاشت. آن دوره، یکی از فعالترین دورههای انجمن بود. استقبال عموم از حضور در جلسهها را خوب به یاد دارم. از این دریچه، جان تازهای در فضای شعری برازجان دمیده شد و این امر در آن دوره را تا حد زیادی مدیون مدیریت او هستیم.
بهگمان شما فقدان جلال خسروی، جدای از وجه شاعرانگی او، به عنوان یک فعال و اکتیویست ادبی در جغرافیای ادبی جنوب کشور ـ فارس و بوشهر ـ چه تأثیری بر جا گذاشته است؟
از آنجاییکه جلال خسروی از آن دست شاعرانی بود که تا آخرین لحظه زندگیاش حضوری فعال و پویا در ادبیات داشت، فقدان حضورش قابل لمس است. این پویایی، صرفا محدود به نوشتن نبود. او از سویی عطش خواندن و آموختن داشت، از سوی دیگر، دوست داشت دانش خود را به شاعرانی که تازه وارد عرصه ادبیات شده بودند، منتقل کند.
جلال بهواسطه مسئول مجله ادبی جنزار بودن، پذیرای انتشار مقالههای ادبی، نقد شعر و داستان و آثار شاعران و نویسندگان آوانگارد بود. مجموعه همه اینها جای خالی او را پررنگ و قابللمس کرده است، چراکه حضورش همیشه چه بهصورت فیزیکی و چه در دنیای مجازی، مثل هستهای مرکزی، حلقههای پرشور ادبی و شعری پیرامون خود ایجاد میکرد.
موقعیت شعری زندهیاد جلال خسروی را در شعر معاصر ایران در کجا و چگونه میبینید؟
در بررسی روند تاریخی شعر معاصر در سطح منطقهای جنوب ایران، حتما نام جلال خسروی همواره به عنوان شاعری – نهتنها پیشرو- که تحولآفرین ثبت خواهد شد. این تثبیت، حتما در ذهن کسانی که فرای منطقه جنوب، شعر معاصر را به صورت دقیق و حرفهای و با جزئیات بیشتر پیگیرند نیز امکانپذیر خواهد بود؛ اما وقتی صحبت از بررسی شعر معاصر فراجغرافیایی و فرامنطقهای مشخص در ایران باشد، با توجه به انبوه شاعرانی که در دورههای مختلف تاریخی در جغرافیای خود مسیری حرفهای را دنبال کردهاند، مجموعهای از عوامل ادبی و فراادبی نقش خواهد داشت.
از این منظر، شاید نتوان نقطهای پررنگ و تثبیتشده در سطح کلان را در نظر گرفت. فراموش نکنیم که جلال با تمام دانش تئوریکش در زمینه ادبیات و حضور فعالش در فضای ادبی، تنها دو مجموعه شعر منتشرشده دارد و یک مجموعه منتشرنشده. ازآنمیان، دسترسی به دو مجموعه او که با فاصله زیادی از هم منتشر شده، دشوار است و مجموعهها تقریبا نایابند.
همچنین، در بررسی جریانهای شعری معاصر، از میان خیل شاعران، نام معدود کسانی بهعنوان شاعر جریانساز یا تأثیرگذار در حافظه تاریخ خواهد ماند؛ کسانی که بتوان مسیر تحول اندیشه، زبان، فرم و ساختار، جهان و محتوای آثارشان را در یک تداوم زمانی بررسی کرد. بنابراین، در سطح کلان شاید شاهد انتشار گسترده آثار و نقد گسترده درباره شعرهای او نباشیم. بااینهمه، همانطور که اشاره کردم، نام او بهعنوان شاعری آوانگارد در شعر معاصر جنوب ماندگار خواهد بود.
بهگمان شما، شعر جلال خسروی در چه بستر و شرایطی شکل گرفته و سیطره پیدا میکند؟
اگر مقصود بستر سیاسی- اجتماعی و فرهنگی است، شعر او زاییده جامعهای گذرکرده از انقلاب و همچنین با فاصلهای کوتاه از آن، جنگ را پشت سر نهاده است. همین موضوع، مسئله تعهد اجتماعی را در شعر به شکلی سیاسی- انتقادی وارد میکند. عنوان اولین مجموعهشعر جلال در آن سالها، گواهی بر این دغدغه غالب است که تقریباً در تمام شاعران آن دوره به چشم میخورد: «با باوری به حجم گلوله»؛ اما در دهه ۷۰ با فروکشکردن جنگ و بازشدن نسبی فضای فرهنگی- اجتماعی، از سویی جریانهایی با تمرکز بر زبان، تعهد را از دریچه تعهد به شعر و زبان مطرح کردند و از سوی دیگر، شعرِ متکی به تجربههای زیسته فردی جان گرفت. بازتاب این دگرگونی را میتوان در عنوان مجموعهشعر منتشرشده خسروی در این زمان دید: «کی وقت داری بههم برویم؟». همچنین عنوان سومین مجموعهای که فرصت انتشار نیافت: «اگر بمیری بیچاره میشوم، عزرائیل جان!».
سیر تحول و دگردیسی شعر جلال خسروی از «باوری به حجم گلوله» تا «اگر بمیری بیچاره میشوم، عزرائیل جان!» چگونه بوده است؟
این سوال را بهنوعی در ادامه جواب به پرسش پیشین میتوان پاسخ داد. درواقع، شاید بتوان گفت این دو، سه مجموعه هر کدام بازتاب دورهای بسیار متفاوتند. نام اولین مجموعه به شکلی استعاری، جهانبینی تلخ انتقادی و تا حدی عصیانگر شاعر را نمایندگی میکند؛ اما در فاصله رسیدن تا «اگر بمیری بیچاره میشوم، عزراییل جان!»، هم زبان و هم محتوا از انقلاب بیرونی، به انقلابی درونی گرایش پیدا میکند. اگر بهعنوان آخرین کتاب وی دقت کنیم، اولین وجه بارز آن، طنز فلسفی، تلخ و هوشمندانه با مرگ است؛ این طنز که زبان را به سمت روانی و احساس صمیمیت با مخاطب سوق میدهد، در تمام شعرهای این مجموعه جاری است. برای مثال، میتوان به شعر «خوانش» اشاره کرد.
شعر خسروی در مسیر خود از سمبولیسم اجتماعی- انقلابی به مثلث عشق – انسان – مرگ میرسد. به گفتوگویی زمزمهوار و شاید هم تلخ با درهمتنیدگی عشق و انسان و نیستی.
از دید شما، ارزشهای زیباییشناسی آثار شعری خسروی در چیست؟
ایجاز در شعر خسروی با استفادهی بجا از سکوت، مکث، جملههای منقطع و گاه بسیار کوتاه، در شکلگیری لحن منحصربهفرد به شعرش بسیار کمک میکند. زبان و نگاه در شعر او، چنان درهمتنیدهاند که نمیتوان این دو را جدای از هم بررسی کرد. بهاینمعنا که این سکوتهای طولانی مهیاکننده فضا برای پرسشگری را میتوان در جهان شخصی او جستوجو کرد: «خورشید/ سایه میریزد/ سرو/ سکوت/ کجایی/ تا کلامی/ برافروزم» (کی وقت داری بههم برویم؟)
همچنین، به طنز تلخ و گاه گروتسک در شعرهای او قبلا اشاره کردم که بخشی از وجه ارزش زیباییشناسی شعرهای اوست. بگذارید شعری را مثال بیاورم که به من تقدیم شده است: «شاید چیزی/ گم شده باشد/ در راه/ شاید چیزی/ جامانده باشد/ که تاریک …/ نگاهت را بردار/ و از راهی که آمدهایم/ به ابتدایی جهان برگرد/ شاید/ گیاهی/ حیوانی/ انسانی/ جامانده باشد.» از وجوه دیگر زیباییشناسی شعر جلال، میتوان به اروتیسم در شعرش اشاره کرد؛ اروتیسمی که بهنوعی تراژیک، شکننده، بهشدت جسمانی، اما استحاله در نیستی است:
«میخواهم مجسمه شوم/ همینحالا/ با فنجان چای در دست/ و شاخهی شعر بر لبانم/ ای کاش سنگ میشدم/ تا تو بتوانی/ بیشرم و قاعده/ به من دست بزنی/ گردگیریام کنی/ و شاید هم که/ ببوسی.»
آسیبپذیری شعرهای خسروی را در چه مواردی میبینید؟
شعرهای خسروی به لحاظ تکنیکی و زبان، بسیار صیقلخورده، موجز و حتی قابل ستایشند؛ اما آنچه میتواند به عنوان آسیبشناسی شعر او مورد بررسی قرار گیرد، به نظر من وفاداری بیشازحد او به درد و تجربههای شخصیست و پافشاری بر بیان این رنج. این مورد درعینحال که امضای شخصی اوست، همزمان به دلیل تکرار، دامنهی عاطفی شعر را محدود میکند و تبدیل به آسیب شعری میشود. معمولاً در شعرهای کوتاهی از جنس شعر خسروی، یک «ضربه» یا «غافلگیری» باید شعر را به مرحلهای ورای آن شعر پرتاب و مخاطب را با شگفتی مواجه کند. این اتفاق معمولا در شعرهای جلال نمیافتد و درعوض، لحن شعر به یک ورطه یکنواختی مدام خودخواسته میافتد. درواقع، از این منظر، آسیب شعر او همان است که زیباییاش را میسازد.
نظر خود را بنویسید
نام و ایمیل اختیاری هستند. فقط نظر شما ضروری است.