فرهنگ 42 بازدید
سعید بردستانی از نقش خالق «تب نوبه» در ادبیات جنوب می‌گوید

«پدرانگی» مهم‌ترین وجه شخصیت محسن شریف بود

بامدادجنوب_رضا شبانکاره

۵ آذر مصادف با زادروز محسن شریف، نویسنده جنوبی است؛ همان نویسنده‌ای که به‌دلیل پیچیده‌نویسی تنها قشر محدود اما داستان‌خوان حرفه‌ای را به داستان‌هایش جذب کرد. به عقیده سعید بردستانی که همواره با این نویسنده فقید ارتباط نزدیکی داشت، «سبک پیچیده‌ شریف در داستان‌گویی، اصلی‌ترین عامل در ارتباط نگرفتن خوانندگان با آثار او بوده است تا جایی که می‌توان ادعا کرد تعداد معدودی از خوانندگان، آثار او را خوانده‌ و می‌شناسند. این ادعا ابداً به معنای ضعف خواننده و قوت اثر یا با به‌عکس نیست.»

«محسن شریف» زاده‌ ۵ آذرماه ۱۳۱۵ و درگذشته‌ ۸ مهرماه ۱۳۹۵ خورشیدی در بوشهر است. در کارنامه‌ ادبی او یک مجموعه داستان به نام «وُرار» و چهار رمان به نام‌های «فصل‌های تکراری»، «آس نحس»، «سال‌های صبر» و «تب نوبه» دیده می‌شود.

سرویس ادب و هنر «بامداد جنوب» به بهانه‌ هشتاد و نهمین سالروز تولد این نویسنده و داستان‌نویس بوشهری، به سراغ سعید بردستانی، نویسنده و داستان‌نویس جنوبی رفته تا درباره‌ اهمیت کارهای فرهنگی- ادبی محسن شریف و ویژگی‌های جهان داستانی وی گفت‌و‌شنودی فنی داشته باشیم. سعید بردستانی، خالق آثار داستانی «هیچ»، «تار مو»، «نهنگ تاریک» و … است. ماحصل این گفت‌وگو در ادامه از نظر شما می‌گذرد.

در سالیانی که شریف ریاست انجمن اهل قلم بوشهر را برعهده داشت، فضای ادبی بوشهر و در کل استان چگونه بود و در شکل‌گیری ادبیات مدرن و آوانگارد چه و چگونه تأثیراتی داشت؟

به نظرم ممتازترین وجه شخصیت شریف، پدرانگی او بود. گمان نمی‌کنم کسی باشد که پدرانگی شریف را برای نسل بعد از خود و بعدتر از خود انکار کند. نمی‌توان از شریف نوشت و از این وجه ممتاز شخصیت او ننوشت. این خصیصه آن‌قدر برجسته است که از هر کس که بخواهی چندجمله‌ای درباره‌ شریف بگوید، چه بخواهی چه نخواهی، از نقش پدرانگی او در فضای فرهنگی و ادبی بوشهر داد سخن می‌دهد. شاید بی‌دلیل نبود که در هر انجمنی، حتی اگر مهمان بود، به چشم میزبان به او نگاه می‌کردند و هر تازه‌واردی ناخواسته او را صاحب انجمن می‌دانست. پدرانی مثل شریف هم داستان خود را می‌نوشتند، هم نگران نوشته‌شدن داستان پسرانشان بودند. هم دوست داشتند داستان خود را بخوانند، هم شما را وادار می‌کردند که داستان خود را بخوانید.

برای آدمی مثل او، مهم نبود که در چه روزی از هفته و در چه فاصله‌ای باشی؛ مهم این بود که او مثلاً در یک عصر جمعه منتظر تو بود و باید به هر شکلی خود را به او می‌رساندی. پدرانی مثل شریف، گرچه خود دیر نوشتن را آغاز کردند، اما می‌خواستند که تو زودتر داستانت را آغاز کنی. برای آن‌ها مهم نبود که خود چهار، پنج کتاب بیشتر نداشته باشند، اما همواره نگران کتاب‌های بیشتر و بیشتر تو بودند. پدرانی مثل شریف از زندگی خودشان می‌زدند تا زندگی انجمن شهرشان زده نشود. او با این‌که عوارض پیری و تنگی نخاع، گاهی امانش را برای راه‌رفتن می‌برید، ده متر ده متر می‌آمد و گوشه‌ خیابان یا کوچه، خستگی در می‌کرد؛ اما نشست دوستان را رها نمی‌کرد. او با این‌که پزشکش از صحبت‌کردن و تلفن‌کردن منعش کرده بود، اما هر هفته به تو زنگ می‌زد و از حال و روز خودت و داستانت می‌پرسید.

او با این‌که نمی‌توانست پشت میز تحریر بنشیند، اما ساعت‌ها می‌نشست و ذره‌ذره نقدش را بر کتاب تو تمام می‌کرد. پدرانی مثل شریف ذره‌ذره سوخته می‌شدند تا تو ساخته شوی. پدرانی مثل شریف بیشتر متعلق به تو و او بودند تا به دختران و پسرانشان. آن‌ها هیچ‌وقت «نه» نمی‌گفتند، نتوانستن نمی‌دانستند و تنهایت نمی‌گذاشتند. آن‌ها پدرانی بودند که از هر پدری مردتر بودند. آن‌ها پدرانی شریف بودند.

به‌گمان شما فقدان محسن شریف جدای از وجه نویسندگی او، به عنوان یک فعال و اکتیویست ادبی در جغرافیای ادبی جنوب کشور ـ بوشهر چه تأثیری به‌جا گذاشته است؟

تأکیدی که شریف همیشه داشت، اصرار بر پویا نگهداشتن فضای ادبی و فرهنگی شهر بود. برای او خیلی مهم بود که حلقه‌های ادبی هنری و فرهنگی انسجام و وحدت خود را حفظ کنند و همیشه استمرار و حیات داشته باشند. او در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد. برای او مهم نبود که شأن و شخصیت خود را کنار بگذارد و پیشقدم شود تا وصلی صورت گیرد، اختلافی حل شود یا سوءتفاهمی برطرف شود. فروتنی و گذشت شریف که همه‌ نزدیکان او سراغ دارند، از همین‌جا نشأت می‌گرفت. در کار فرهنگی، خود او در آخرین درجه‌ اهمیت قرار داشت.

آنچه در نهایت مهم بود، هدفی بود که ورای اسم‌ها و رسم‌ها باید به آن می‌رسیدیم؛ هدف والای او همیشه خود ادبیات و خود فرهنگ بود. ازهمین‌رو، همیشه یک نوع سماجت و یک‌دندگی مثال‌زدنی داشت تا راه‌های رسیدن را هموار کند. همین که بزرگداشتی که باید انجام می‌شد، انجام بشود کافی بود یا نشستی که باید مثل یک چراغ در باد زنده می‌ماند. مسلماً بدون پدربودن و روحیه‌ پدرانگی‌داشتن، چنین امر خطیری امکان نمی‌یابد. برای همین است که می‌گویم پدرانگی مهم‌ترین وجه شخصیت شریف بود.

این وجه مهم بر تمام وجوه شخصیتی او سایه می‌انداخت و راستش در یک نمای کلی‌تر، شخصیت فرهنگی شریف از شخصیت ادبی او بسیار ممتازتر و قابل‌اعتناتر است. این حقیقت با گذشت زمان درستی خود را نشان داده و روزبه‌روز هم درستی خود را بیشتر نشان می‌ده؛ تا جایی که فکر می‌کنم اگر روزی چیزی از آثار ادبی شریف باقی نماند، این بُعد شخصیتی و فرهنگی او در حافظه‌ تاریخ ادبی – فرهنگی بوشهر به عنوان یکی از بزرگ‌ترین قطب‌های ادبی کشور زنده می‌ماند و باید زنده بماند.

یکی از جلوه‌های واضح و مبرهن آن هم همین است که می‌بینیم با رفتن چهره‌هایی مثل شریف، حلقه‌های اتصال زنجیر محافل و مجالس ادبی (دست‌کم در شهر بوشهر) رفته‌رفته گسسته‌اند و در سالیان اخیر، حرکت‌های پربار و مستمر ادبی یا وجود نداشته‌اند یا بروز پررنگی نداشته‌اند. البته می‌دانم در سالیان اخیر در جای‌جای این خطه، قلب پاک بسیاری برای ادبیات و رونق ادبیات تپیده و بارها شاهد تولد و تشکل جشنواره‌ها، جایزه‌ها، انجمن‌ها و رویدادها بوده‌ایم، اما به‌هردلیلی، شوربختانه امروز دیگر از بسیاری از آن‌ها، تنها نامی مانده است.

یکی از مولفه‌های برجسته در آثار داستانی شریف، حضور پررنگ عنصر سیاست است؛ این رویکرد وی در بازنمایی سیاست چه تفاوتی با نگاه دیگر نویسندگان ایرانی دارد؟

چیزی که در آثار شریف زیاد به چشم می‌آید، پرداختن به اموری است که شریف هم می‌خواهد از آن‌ها بگوید، هم نمی‌خواهد بگوید؛ نوعی رویکرد دوگانه که معمولاً موجود جوامع بسته و تک‌صدایی است؛ نوعی جبر محیطی که نویسنده را در تنگنای نوشتن و ننوشتن قرار می‌دهد. در همین‌جاست که ما اساساً شاهد تولد استعاره و نمادیم؛ یعنی استعاره و بیان استعاری فارغ از وجه زیبایی‌شناسی و ارزش ادبی، نوعی برون‌رفت و رهایی از موقعیتی است که هنرمند در آن گرفتار شده و اما نمی‌تواند در آن گرفتار بماند. ازهمین‌رو، اصلی‌ترین دلیل به‌کارگیری زبان استعاری و حتی مغلق از سوی شریف، همین پرداخت به دغدغه‌های سیاسی و طرح قصه‌هایی است که سیاست و جبر اجتماعی آبشخور آن‌هاست.

آثار شریف در کنار جذابیت‌های فکری و زبانی‌شان، گاه با واکنش‌های دوگانه روبه‌رو شده‌اند؛ به‌نظر شما نقطه‌های آسیب‌پذیر یا دافعه‌برانگیز در آفرینه‌های ادبی او چیست و از کجا نشأت گرفته‌اند؟

سبک پیچیده‌ شریف در داستان‌گویی، اصلی‌ترین عامل در ارتباط نگرفتن خوانندگان با آثار او بوده تا جایی که می‌شود ادعا کرد تعداد معدودی از خوانندگان، آثار او را خوانده‌ و می‌شناسند. این ادعا ابداً به معنای ضعف خواننده و قوت اثر یا با به‌عکس نیست.

غیر از پیچیده‌نویسی دیگر چه‌ مولفه‌هایی آثار وی را سخت‌خوان کرده است؟

یکی از مهم‌ترین مولفه‌ها که از همان ابتدا، روند خواندن را دچار اختلال می‌کند، نثر مصنوع شریف است. نوعی بیان مطنطن، لحن آرکائیک، به‌تعویق‌انداختن مضمون، استتار معنا، ایجاد بینامیت با متل‌ها، افسانه‌ها و خرافات، و استخدام حداکثری آرایه‌های ادبی مانند سجع، مجاز، استعاره، کنایه و غیره است. مؤلفه‌ی بعدی تعلیق، روایت است؛ یعنی به‌عبارتی نویسنده با نگهداشتن روایت مدام حول حواشی روایت می‌گردد و با توصیف، زبان‌ورزی، پرداخت کنایی، پل‌زنی به سابقه‌ حافظه و … قصه را به تعویق می‌اندازد. درواقع، نویسنده با استاتیک‌ متن، از دینامیک روایت و آکسیون داستان پرهیز می‌کند. همین مسئله خود باعث اختلال عمده در ارتباط متن با خواننده می‌شود.

مولفه بعدی سبکی، محوکردن تعمدی پیرنگ یا طرح و توطئه داستان است که باعث می‌شود خواننده نتواند از کانال روایت و خرده‌روایت‌ها بر سختی و سنگلاخ مسیری که نویسنده برایش ساخته، فائق شود و تا انتها اثر را پیگیری کند. برای همین، حتی قصه‌ رمان‌های او را ابدا نمی‌توان خلاصه‌نویسی کرد یا برای کسی تعریف کرد. مؤلفه‌ بعدی، طفره‌رفتن از ارتقای تیپ به شخصیت در آثار اوست. در مواجهه با آثار او، به نظر می‌رسد نویسنده هیچ ضرورت یا تمایلی به پرورش شخصیت یا به نوعی یونیک شخصیت احساس نمی‌کند؛ همین مسئله یکی از مهم‌ترین عواملی است که باعث قطع ارتباط خواننده با متن می‌شود. وانگهی مؤلفه‌های جالب‌توجه دیگر هم وجود دارد که پرداختن به آن‌ها فرصت و مجال تخصصی‌تری می‌خواهد.

اشتراک‌گذاری:

نظرات

نظر خود را بنویسید

نام و ایمیل اختیاری هستند. فقط نظر شما ضروری است.