قدرت بازدارندگی ایران در خلیج فارس تقویت شده است
بامداد جنوب – مریم خوئینی
شانزدهم مهر، سالگرد یکی از رویدادهای مهم در تاریخ معاصر خلیج فارس است؛ درگیری دریایی میان نیروهای ایرانی و ناوگان ایالات متحده در سال ۱۳۶۶ که در میانه جنگ ایران و عراق رخ داد. این نبرد، که به نام فرمانده شهید نادر مهدوی و یارانش شناخته میشود، از جمله نقاط عطفی است که ابعاد آن فراتر از یک رویارویی نظامی صرف ارزیابی میشود. در آن مقطع، حضور مستقیم آمریکا در آبهای خلیج فارس، زمینهساز تنشهای متعددی شد و تقابل ۱۶ مهر را میتوان نخستین مواجهه آشکار دو کشور در این پهنهی راهبردی دانست. حال، پس از گذشت بیش از سه دهه، بررسی آن واقعه از منظر تاریخی و امنیتی، میتواند در درک روند تحولات کنونی منطقه راهگشا باشد.
در اواسط دهه ۶۰ شمسی، جنگ ایران و عراق به مراحل پایانی خود نزدیک میشد، اما دامنه آن به دریا نیز کشیده شده بود. حضور ناوهای آمریکایی با هدف اسکورت نفتکشهای کویتی و عربی، عملاً به افزایش تنش در آبهای جنوبی ایران انجامید. در همین فضا، نیروهای دریایی سپاه پاسداران با تجهیزات سبک اما تاکتیکهای جدید وارد میدان شدند و در یکی از این درگیریها، نبردی میان ناوگروه ایرانی و ناوهای آمریکایی در نزدیکی جزیره فارسی رخ داد؛ واقعهای که بعدها به عنوان «نبرد ۱۶ مهر» شناخته شد.
اکنون برای بررسی ابعاد منطقهای و راهبردی این نبرد، با حمیدرضا کاظمی، کارشناس روابط بین الملل در حوزه خلیج فارس و خاورمیانه گفتوگو کردهایم.
حمیدرضا کاظمی در ابتدا از جایگاه خلیج فارس در دهه ۶۰ شمسی (دهه ۱۹۸۰ میلادی) یاد کرد و گفت: در آن دوره، خلیج فارس برای ایالات متحده اهمیت بسیار بیشتری نسبت به امروز داشت. اگرچه در نگاه کلی، این منطقه هنوز هم یکی از محورهای اصلی اقتصاد جهانی است، اما جایگاهش در راهبردهای مستقیم آمریکا نسبت به گذشته کاهش یافته است. تا پیش از انقلاب اسلامی، اقتصاد آمریکا و غرب بهشدت به نفت ایران و سایر کشورهای خلیج فارس وابسته بود. نفت این منطقه عملاً موتور محرک اقتصاد ایالات متحده محسوب میشد. پس از انقلاب، آمریکا با چالشی جدی مواجه شد؛ اینکه چگونه مساله نفت ایران را مدیریت کند و چطور بازگشت ارزش نفت به چرخه سرمایهگذاری غربی را تضمین کند.
وی تصریح کرد: خلیج فارس چه در دهه ۶۰ شمسی و چه امروز، از منظر ژئوپلیتیکی و اقتصادی منطقهای بسیار مهم است؛ اما تفاوت در این است که وابستگی مستقیم آمریکا به نفت این منطقه کاهش یافته و در نتیجه، اهمیت آن برای واشنگتن از منظر اقتصادی کمتر از گذشته است، هرچند در سطح جهانی همچنان نقش کلیدی خود را حفظ کرده است.
چرا آمریکا مستقیم وارد درگیریهای خلیج فارس شد؟
این کارشناس روابط بینالملل در پاسخ به این سوال که چرا ایالات متحده در آن مقطع تصمیم گرفت بهصورت مستقیم در درگیریهای خلیج فارس وارد شود؟ گفت: خلیج فارس همواره یکی از نقاط کلیدی در شمال اقیانوس هند بوده است. از قرن هفدهم و هجدهم میلادی، زمانی که عصر دریانوردی و استعمار آغاز شد، این منطقه بهعنوان گلوگاهی حیاتی برای کنترل مسیرهای تجاری میان شرق و غرب اهمیت پیدا کرد. قدرتهای بزرگ آن دوران، از جمله بریتانیا، برای تسلط بر اقیانوس هند و حفظ منافع تجاری خود، حضور نظامی در خلیج فارس را ضروری میدانستند.
وی یادآور شد: با کشف نفت در ایران، بهویژه در آبادان، و سپس در سایر کشورهای منطقه، اهمیت خلیج فارس چند برابر شد. نفت این منطقه برای امپراتوری بریتانیا در نیمه نخست قرن بیستم نقش حیاتی داشت؛ بهگونهای که میتوان گفت صنعت و اقتصاد بریتانیا در آن دوران به نوعی با اتکا به نفت خلیج فارس سرپا بود. به همین دلیل، این منطقه از یک مسیر تجاری مهم، به مرکز انرژی جهان تبدیل شد.
این کارشناس با بیان اینکه در دهه ۱۹۸۰ میلادی نیز ایالات متحده همین نگاه را دنبال میکرد، گفت: آمریکا پس از انقلاب اسلامی، با چالش از دست دادن یکی از اصلیترین منابع تأمین نفت خود روبهرو شد و برای حفظ جریان انرژی جهانی و کنترل مسیرهای نفتی وارد خلیج فارس شد. از دید واشنگتن، حضور نظامی در این منطقه نه فقط برای تامین انرژی خود، بلکه برای مدیریت بازار جهانی نفت و کنترل مسیرهای صادراتی اهمیت داشت.
کاظمی یادآور شد: اما از دهه ۱۹۹۰ به بعد، با انتقال بخش زیادی از صنایع از آمریکا و اروپا به شرق آسیا و وابستگی بیشتر کشورهای آسیایی به انرژی، اهمیت خلیج فارس برای اقتصاد جهانی همچنان حفظ شد، هرچند وابستگی مستقیم ایالات متحده به نفت خلیج فارس کاهش یافت. در واقع، نفت همچنان نقش محوری در اقتصاد جهانی دارد، اما مصرفکنندگان عمده آن امروز بیشتر در آسیا هستند تا غرب.
پیام نبرد ۱۶ مهر؛ ایران از منافعش کوتاه نمیآید
وی در پاسخ به این سوال که از نظر نظامی و سیاسی، نبردی که ۱۶ مهر ۱۳۶۶ رخ داد چه تاثیری بر موازنه قدرت در منطقه گذاشت؟ گفت: نبرد ۱۶ مهر نقطهای بود که بهصراحت نشان داد جمهوری اسلامی ایران در دفاع از منافع ملیاش به سادگی تسلیم نمیشود و حاضر است هزینه آن را بپردازد. اهمیت این عملیات از این لحاظ بود که رفتار ایران را در منطقه از منظر محاسباتی «پیشبینیناپذیر» جلوه داد؛ یعنی پیامی فراتر از یک تقابل نظامی فوری ارسال شد «اگر منافع ما تهدید شود، منافع شما نیز تهدید میشود ما کوتاه نمیآییم و حاضر به پرداخت هزینه هستیم».
این کارشناس بین الملل افزود: این پیام برای بازیگران منطقهای و فرامنطقهای بهویژه ایالات متحده معنی روشنی داشت ایران را نمیتوان صرفاً بهعنوان بازیگری تابع یا دستنشانده تلقی کرد. از دیدِ بسیاری از ناظران، این نوع مواجهه و جدیت ایران در دفاع از منافعش در ادامه بر محاسبات سیاسی و دیپلماتیک تاثیر گذاشت و یکی از عناصر موثر در روندی بود که در نهایت به تلاشهای گستردهتر برای پایانبخشیدن به جنگ ایران و عراق و توافقهای سیاسی بعدی اتفاق افتاد.
تقویت قدرت بازدارندگی سیاسی ایران
کاظمی تاکید کرد: اثر نبرد ۱۶ مهر بیش از وجه نظامی آن بود این رویداد قدرت بازدارندگی سیاسی ایران را تقویت کرد و نشان داد که تهران در پی مصالحهای نیست که منافع حیاتیاش را نادیده بگیرد. این پیام، بهنحوی، در محاسبات بینالمللی و منطقهای موثر افتاد و به تغییر فضاهای سیاسی کمک کرد.
وی ادامه داد: در آن مقطع، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در واکنش به حوادث و درگیریهای آن زمان، در سطح تبلیغاتی و سیاسی تلاش میکردند ایران را عامل ناامنی منطقه معرفی کنند. در واقع، فضای رسانهای و دیپلماتیک آنها بر پایه متهمسازی ایران و توجیه حضور نیروهای خارجی در خلیج فارس شکل گرفته بود. از نظر ژئوپلیتیکی این کشورها رویکردی نسبتاً تهاجمی در برابر ایران داشتند و هدف اصلیشان به نوعی مهار نفوذ ایران بود. در عرصه میدانی، هرچند درگیریهای مستقیم گستردهای بین ایران و همسایگان جنوبی خلیج فارس رخ نداد، اما تنشهای محدودی در برخی مناطق مشاهده میشد.
این کارشناس روابط بین الملل گفت: نکته مهم این است که بخش عمدهای از واکنش آنها در عمل، در قالب همکاری لجستیکی و پشتیبانی از ایالات متحده و عراق نمود پیدا کرد. کشورهای شمالی خلیج فارس مانند عراق از این حمایتها در حوزه لجستیکی بهرهمند بودند و در جنوب نیز برخی دولتهای عربی با فراهم کردن امکانات بندری و تدارکاتی برای نیروهای آمریکایی، عملاً زمینه حضور آنها در منطقه را تسهیل کردند. هدف نهاییشان در آن زمان، تضعیف موقعیت ایران و جلوگیری از گسترش نفوذش در خلیج فارس بود.
آمریکا به دنبال موازنهسازی از دور است
کاظمی در ادامه در پاسخ به این پرسش که شرایط امروز منطقه با دوران درگیریهای سال ۱۳۶۶ چه تفاوتهایی دارد؟ گفت: مهمترین تفاوت امروز با آن دوران این است که ایالات متحده دیگر تمایلی به درگیری مستقیم در خلیج فارس ندارد. سیاست واشنگتن در سالهای اخیر بهسمت «موازنهسازی از دور» تغییر کرده است؛ به این معنا که آمریکا ترجیح میدهد از طریق متحدان منطقهای و شرکای خود در خلیج فارس اهدافش را دنبال کند و مستقیماً وارد میدان نشود. نکته دوم، کاهش وابستگی مستقیم آمریکا به نفت خلیج فارس است. در دهه ۱۳۶۰، آمریکا یکی از بزرگترین واردکنندگان نفت جهان بود، اما امروز به لطف رشد تولید داخلی و بهرهبرداری از منابع شیل، نهتنها مصرفکننده صرف نیست، بلکه به صادرکننده انرژی نیز تبدیل شده است. همین مساله، حساسیت و آسیبپذیری آمریکا نسبت به تحولات نفتی خلیج فارس را بهطور محسوسی کاهش داده است.
افزایش توان نظامی ایران
او ادامه داد: سومین تفاوت، افزایش قدرت و توان نظامی و منطقهای جمهوری اسلامی ایران است. ایران امروز بهمراتب نسبت به دهه ۶۰ از لحاظ توان دفاعی، موشکی و حضور منطقهای در موقعیت قدرتمندتری قرار دارد و نوعی توازن قوا در خلیج فارس شکل گرفته است. این موازنه باعث شده اصل بازدارندگی ایران همچنان پابرجا بماند؛ به این معنا که اگر نفت ایران از خلیج فارس عبور نکند، هیچ نفت دیگری نیز نمیتواند با اطمینان از این آبراه استراتژیک عبور کند. چهارمین نکته، ظهور بازیگران جدید در معادلات خلیج فارس است. در کنار آمریکا و قدرتهای سنتی اروپایی، کشورهایی مانند هند، چین و حتی پاکستان در سالهای اخیر بهطور فزایندهای در امور منطقه نقشآفرین شدهاند. هند به دلیل منافع تاریخی و اقتصادی خود، خلیج فارس را بخشی از حوزه منافع ملیاش میداند. چین نیز با سیاستی موسوم به «دو ستون انرژی» تلاش میکند نفوذ خود را از مسیر همکاریهای اقتصادی و امنیتی گسترش دهد. پاکستان هم با توافقهای جدید و حضور فعال در همکاریهای منطقهای، سعی دارد موقعیت خود را در خلیج فارس تقویت کند.
نظر خود را بنویسید
نام و ایمیل اختیاری هستند. فقط نظر شما ضروری است.