کمیابی تاکسی و اتوبوس در بوشهر
۱۴۰۴-۰۵-۳۰
بامداد جنوب – داود علیزاده
یکی از صحنههای آزاردهندهای که بهویژه در دو، سه سال اخیر مکرر در فضای شهری بوشهر دیده میشود، آویزان بودن یا خم شدن کودکان در سطلهای زباله و مخازن پسماندهاست. کودکانی که عنوان «کودکان کار» بخش جداییناپذیر هویت آنها شده است. آنها بهخاطر مدیران اشتباهی و سیاستهای غلط، تحریمها، تورم و گرانیهای افسارگسیخته به جای آرمیدن و بازی کردن در پناه خانواده، آینده و قوت روزانه خود را در مخازن طلای کثیف جستوجو میکنند.
جستوجویی که پرده از ناعدالتی اجتماعی برمیدارد؛ ناعدالتی که طبقه مرفه را مرفهتر و طبقه فقیر را فقیرتر کرده است. شعارهای نه این دولت و نه آن دولت هم در حذف فقر به جایی نرسیده است. وجود و افزایش شمار کودکان کار، گواهی بر این ادعاست. کودکان که از صبح تا شب در خیابانها از این مخزن به آن مخزن، از این سطل به آن سطل در زیر گرمای کشندهای نزدیک به ۵۰ درجه و در شرجیهای نفسگیر این بندر پیر در پی نان میدوند. در حالی که گونیهایی مملو از مواد بازیافتی دو یا سه برابر قامت خود را بر شانههای خمیدهشان حمل میکنند تا بتوانند با همان دستان کوچک و چرکبستهشان کمکحال خانواده باشند.
طبق آخرین آمارها، کودکان کار ۱۵ درصد جمعیت کودکان کشور را تشکیل میدهند و با وجود اینکه در استان بوشهر، آمار تازهای از این کودکان ارائه نشده اما بر اساس آماری که در سال ۱۴۰۱ از سوی مدیرکل بهزیستی وقت این استان اعلام شده بود، بیش از ۸۷۰ کودک کار در این استان زندگی میکند که طبق ادعای این مسوول، ۸۰ درصد آنها باسواد هستند؛ یعنی محصلند و در حال فراگیری دانش!
حدود ۴۶۴ کودک کار در بوشهر نزد خانواده یا خوشاوندان خود زندگی میکنند. تعدادی از آنها در مراکز مثبت زندگی به سر میبرند. طبق این آمار، جنسیت این کودکان بیشتر پسر است که به گلفروشی، شیشهپاکنی، حمل بار، زبالهگردی و… اشتغال دارند. کودکانی که اغلب در خانوادههای آسیبپذیر و گاه بیمسوولیت بزرگ شدهاند. والدین بیشتر این کودکان بر این باورند که آنها از همان کودکی باید کار کنند، غافل از اینکه در جامعه جرمخیز امروزی، انواع تهدیدها و آسیبها سلامت روان و جسم آنها را نشانه گرفته است.
یکی از این کودکان که مدتهاست او را در مسیر ترددم به محل کار میبینم و به سختی راضی به گفتوگو با من شد، در این رابطه گفت: «زبالهگردی خانم کار راحتی نیست. مخصوصا الان که هوا گرم است.»
او که از اهالی یکی از استانهای همجوار است و اصلا دوست ندارد که هویتش لو برود. این پسر که ۱۱ سال بیشتر ندارد، در تابستان صبح زود و عصرها هم از ساعت شش به بعد در محلات مختلف بوشهر، اقدام به جمعآوری پسماندها میکند. آن هم از میان زبالههای بدبو و بسیار آلوده و پرخطر. خودش در این باره توضیح داد: بارها شده وسط زبالهها دستم با شیشههای شکست بدجور بریده، حتی یک بار دستم بخیه خورده ولی پدرم که رفت، من مجبور شدم کار کنم تا مادر و خواهرم کمتر اذیت بشوند. البته مادرم هم در خانه مردم کار میکند و خواهرم خیلی کوچک است.
این کودک که نام مستعار «ناصر» را بر او میگذاریم، افزود: پدرش را چهار سال پیش به خاطر تصادف از دست داده است و از آن زمان به سفارش یک آقایی وارد کار زبالهگردی شده است. به گفته ناصر، پولی که هفتگی از زبالهگردی نصیبش میشود، صرف خرید نان و برخی اقلام ساده خوراکی میشود. او ادامه داد: حتی با این پول به سختی میتوان ماهی خرید!
ناصر با آه پرحسرتی گفت: دلم میخواهد زودتر بزرگ شوم و یک کار شرافتمندانه پیدا کنم و زندگی بهتری برای خواهرم و مادرم بسازم. الان هر روز باید در مخزنها و سطلهای زباله بگردم تا بطریها و شیشهها و ظروف و بطریهای پلاستیکی و مقواهای بیشتری جمع کنم ولی گاهی از بوی بد و گرمای هوا دچار تنگی نفس میشوم. امسال یکی دو بار بدجور حالم بد شد ولی چارهای ندارم.
از او سوال میکنم چرا گونی کوچکتری برنمیداری؟ این گونی خیلی بزرگ است؟، ناصر در جوابم گفت: این گونی حدود ۴۰ کیلو جا میده. اگر گاری دستی داشتم از آن گونی ۹۰ کیلوییها میگرفتم تا دستمزد بیشتری دریافت کنم اما الان زورم به بیشتر از این نمیرسد.
او اشاره کرد که در ازای ۴۰ کیلو پسماند و مواد بازیافتی، پول ناچیزی دریافت میکند. رقمش را دقیق نگفت، چون دوست نداشت که کسی از درآمدش باخبر شود! ناصر کلاس ششم دبستان است و با همه سختیهایی که متحمل میشود اما درس را رها نکرده و درسش هم خوب است. او دوست دارد در آینده مهندس مکانیک شود.
ناصر و ناصرها، بهراستی قربانی کدامین گناه و سیاست هستند که اینچنین در کودکی باید برای پیدا کردن لقمهای نان حلال، بوی گند مخازن زباله و ترحم و نگاه زجرآور رهگذران را متحمل شوند! به عقیده کارشناسان حوزه سلامت، بیشتر کودکان زبالهگرد طول عمر کمی دارند. اغلب آنها دچار آسیبهای جسمی فراوانی میشوند و زخمهای بسیاری روی دستشان دارند و حتی وقتی هم که شیشه یا سایر زبالههای تیز منجر به بریده شدن دست این کودکان میشود، هیچکس حاضر نیست که آنها را برای ترمیم زخمشان به بیمارستان ببرد و اغلب زخمهای این کودکان بدون هیچ دارو یا پانسمانی و به مرور زمان درمان میشود! وقتی کودکان زبالهگرد برای ترمیم سادهترین زخمهای دست خود به بیمارستان برده نمیشوند، این زخمها منجر به آسیب دیدن شدید دست این کودکان و بهخصوص از کار افتادن انگشتان آنها میشود.
بیماری پوستی و قارچی دیگر تهدیدی است که اغلب این کودکان با آن مواجه هستند. به گفته کارشناسان بهداشت، بهراحتی میتوان آثار قارچ را حتی در صورت این کودکان مشاهده کرد؛ چراکه کودکان زباله گرد نه تنها در کوچهها و خیابانها با پسماند دست و پنجه نرم میکنند، بلکه در کارگاههای دفن زباله نیز با آسیب ناشی از شیرابه این پسماندها مواجه هستند.
کودکان کار افزون بر این بیماریها و مخاطرات، همچنان در معرض سوءاستفاده و تعرض جنسی قرار دارند ولی بیشتر آنها از ترس، این فاجعه اخلاقی را پنهان نگه میدارند. این در حالی است که آنها تحت تاثیر خشونتهای رفتاری و جنسی در سالهای آتی زندگی با اختلالات و بیماریهای متعددی مواجه میشوند که تبعات جبرانناپذیری برای آنها و جامعه پیرامونیشان به همراه خواهد داشت.
اینها بخشی از رازهای سربهمهر زندگی کودکان زبالهگرد است که از نگاه و توجه هم مردم و هم مسوولان به دور مانده است. افرادی که تحت تاثیر فقر و خانوادههای آسیبپذیر با سرنوشت مبهم و روزهای بدبو و سیاه مواجه هستند و بدون ناجی و حامی روزها را در مخازن و شبها در دردهایشان میگذارنند غافل از یک انجمن یا نهاد مستقل برای رسیدن به دردهای ناسورشان. تجربه نشان داده پویشهای فصلی و کارهای فصلی فقط مسکنهای موقتی برای حال خوب این کودکان بوده و هرگز زباله را از زندگیشان حذف نکرده است. در سایه همین سهلانگاریها و سوءمدیریتها و جولان گرانیها، بر شمار این کودکان هر روز بیشتر از قبل افزوده است. طبق آمارها در تهران به تنهایی اکنون بیش از چهار هزار کودکان زبالهگرد وجود دارد! این شمار واگویه تلخ نابرابری اجتماعی در جامعه کنونی است که هنوز مسوولان درمانی برای آن نجستهاند!
نظر خود را بنویسید
نام و ایمیل اختیاری هستند. فقط نظر شما ضروری است.