بوشهریها همچنان محروم از هنر محسن شریفیان!
۱۴۰۴-۰۵-۳۰
بامدادجنوب_الهام بهروزی
ترجمه برای کودکان شاید در نگاه نخست کاری ساده و شیرین به نظر برسد، اما در حقیقت هنری است ظریف و تخصصی که نیاز به درک عمیق از ذهن، زبان و دنیای کودک دارد. مترجم در این مسیر نهتنها باید پیام و روح اثر را بهدرستی منتقل کند، بلکه هویت و فرهنگ کودک جامعه خود را در اولویت قرار دهد تا ترجمه، پلی میان جهانهای فرهنگی باشد نه تقلیدی بیریشه از دیگری.
در این میان، صفورا یوسفی، مترجم حوزه کودک بر این باور است که «دنیای کودک بایستی از ابتدا در فضایی چندوجهی شکل گیرد؛ فضایی که ذهن او را با جهانبینیهای گوناگون و فرهنگهای متنوع پیوند دهد. از نگاه او، مطالعه آثار تألیفی و ترجمهشده در کنار هم بهطور ناخودآگاه در ذهن کودک تصویری جامعتر و جهانشمول از انسان و جهان میسازد.»
صفورا یوسفی، مترجم حوزه کودک، متولد هفدهم آبان ۱۳۵۶ در شهر ایلام است. او دانشآموخته مهندسی ماشینهای کشاورزی و توسعه اقتصادی و برنامهریزی در مقطع کارشناسی ارشد و در حال حاضر نیز دانشجوی مترجمی زبان انگلیسی است.
یوسفی ترجمه را از سر کنجکاوی و سنجش توانایی شخصی آغاز کرده و میگوید: در این مسیر همچنان در حال تجربهاندوزی و تمرین است. او تا کنون دو کتاب به نامهای «چطور جولیا و میکلای هیولای آهنی را جادو میکنند؟» و «لباس جدید پانی» به همت نشر نارنگی راهی بازار کتاب کرده است؛ آثاری که نگاه ظریف و چندفرهنگی یوسفی را در انتخاب و ترجمه متن بهروشنی بازتاب میدهند.
با این مترجم جوان و باانگیزه درباره چگونگی روی آوردنش به حوزه ترجمه برای کودکان، همکاری با نشر پرطرفدار نارنگی و تاثیر ترجمه بر هویت کودکان و… به گفتوگو نشستیم که ماحصل آن در ادامه میآید.
از نخستین جرقههای علاقهتان به ترجمه برای کودکان بگویید؛ چه تصویری از کودکی در ذهن شما باعث شد که این مسیر را برگزینید؟
شاید اولین جرقه در ناخودآگاه من یک کتاب مصور بزرگ و قطور پر از تصاویر فانتزی و رنگی جذاب بود که در حکم یک فرهنگ لغت کودکانه همراه با جمله و تصویری جذاب برای هر واژه آموزش زبان انگلیسی میداد. هدیهای تا همیشه به یاد ماندنی از طرف پدرم پس از بازگشتش از یک سفر کاری. تصاویر کتاب من و خواهرم را ساعتها سرگرم میکرد و در دنیای کودکانه مان در دهه شصت که هیچ سرگرمی از نوع سرگرمیهای متنوع امروزی وجود نداشت در کنار هم غرق در دنیای تصاویر کتاب میشدیم. همیشه آن کتاب و البته بیشتر تصاویر خاصش در ذهنم مانده و با همین کتاب بود که من اولین بار به دنیای یک زبان غیر از زبان مادری قدم گذاشتم.
ترجمه آثاری برای مخاطب کودک، دقتی مضاعف میطلبد؛ در انتخاب متنها چه معیارهایی را در نظر میگیرید تا ترجمه، هم روان باشد و هم هویت فرهنگی کودک ایرانی را حفظ کند؟
این مسئله یک چالش بزرگ است. در کل آثار کودک در متون اصلی هم با کمترین و سادهترین واژگان روایت میشوند و نویسندگان سعی میکنند از هر نوع پیچیدگی و ابهام جلوگیری کنند. وقتی نوبت به ترجمه هم میرسد باید همان سادگی و روانی در زبان مقصد حفظ شود که هنر اصلی مترجم همین جا باید خودش را بروز دهد و ضمن امانتداری بهترین واژه ممکن انتخاب شود تا در نهایت دقیق ترین مفهوم بازآفرینی شود. شما مساله هویت فرهنگی کودک ایرانی را هم مطرح فرمودید که به نظر من کودک بایستی از همان آغاز با نگرشها و فرهنگها و جهان بینیهای متعدد مواجه شود و به نگرش و درکی جهانشمول دست یابد و وارد دنیای ناشناخته سایر ملل و تمدنها شود و فکر میکنم با این رویکرد و در کنار آن تالیف آثار داخلی جذاب بشود رجحان فرهنگی را اگر وجود داشته باشد، در هر زمینهای بهتر نهادینه کرد.
نخستین تجربه شما در ترجمه کتاب «چطور جولیا و میکلای هیولای آهنی را جادو میکنند؟» چگونه شکل گرفت؟ این اثر چه تأثیری بر مسیر حرفهای شما گذاشت؟
صادقانه بگویم این کار بیشتر یک تمرین بود. یک تمرین برای کار آموزشی خودم؛ اما در نهایت مفاهیم نهفته در داستان و ترجمهای که بارها و بارها واکاوی شد مرا بر آن داشت که نتیجه تلاشم را برای خودم ثبت کنم و البته چه ثبتی بهتر از یک کتاب و باز هم صادقانه بگویم من تا مسیر حرفهای فاصلهها دارم و اینها تمرینهایی هستند برای مانوس شدنم با زبان انگلیسی و بعدش هم یک هدیه یا جایزه به خودم.
چرا بهنظر میرسد ترجمه همچنان نسبت به تألیف در ادبیات کودک ایران پیشتاز است؟ ریشه این گرایش در نیاز مخاطب است یا در ساختار نشر و بازار کتاب کودک؟
قطعا پارامترهای مختلفی از قبیل هزینه حقالتالیف، هزینه تصویرگری تا حتی ممیزی سبب میشود انتشار آثار تالیفی نتواند بر آثار ترجمه پیشی بگیرد یا با آن برابری کند. در ضمن آثار ترجمه یک انتخاب هستند براساس جذابیت٫ بازخورد و تقاضای جهانی و در نتیجه برای سرمایه گذاری ناشر به لحاظ صرفه اقتصادی تضمین شدهتر هستند. به هر حال در مجموع میتوان گفت هم سلیقه مخاطب و هم ساختار نشر در این گرایش تاثیر دارند.
شما تا اینجای کار فقط با ناشر ملی همکاری کردهاید. اینگونه به نظر میرسد که تمایلی به همکاری با ناشران استانی ندارید؛ این انتخاب شما آیا دلیل خاصی دارد؟
حقیقتا برای من جالب و هیجانانگیز بود که در دنیای ارتباطات امروزی بتوانم بدون هیچ هزینه و کانال ارتباطی کتابم را چاپ کنم. برای این کار با چند ناشر ملی مکاتبه و با ارسال رزومه و اثر به دنبال چاپ اثر بودم و با خودم قرار گذاشتم که به اولین ناشری که پاسخ مثبت بدهد، کتاب را برای چاپ بسپارم. در مورد ناشران استانی اکثرا هزینه نشر کتاب را دریافت میکنند و خب، برای من که داشتم خودم را محک میزدم بدون هیچ رزومه و پشتوانهای٫ مهم بود به این نقطه برسم که یک ناشر با هزینه خودش کتاب را بپذیرد، چراکه این از نظر من معیاری برای رتبهبندی ارزش ترجمهام بود.
از تجربه ترجمه کتاب «لباس جدید پانی» بگویید؛ جهانبینی نویسنده این اثر چگونه با ذهن و ذائقه کودک ایرانی پیوند میخورد؟
به عقیده من، کودک از همان آغاز بایستی در فضایی چند وجهی رشد کند که با جهان بینیهای متعدد مواجه و با فرهنگهای دیگر آشنا شود و مطالعه آثار تالیفی و ترجمه در کنار هم و توامان به صورت ناخودآگاه چنین درکی به کودک خواهد داد که به دیدگاهی جهانشمول دست یابد.
اما در مورد کتاب «لباس جدید پانی» باید بگویم این کتاب در وهله اول مرا به یاد یک اثر تالیفی از آقای سعید بردستانی (همسرم) به نام کرکی انداخت که داستان بچه کرکسی بود که از رنگ پرهایش ناراضی بود و مسیر دشواری را برای تغییر طی میکرد تا پایان داستان که دقیقا مشابه کتاب لباس جدید پانی بود. در واقع برای من جالب و بهتآور بود که دو نویسنده در دو گوشه از دنیا یک دغدغه مشابه را با دو موجود یعنی زنبور و کرکس مطرح کردهاند و در آخر هم به یک نتیجه واحد رسیدهاند، بدون اینکه هیچ شناخت و آگاهی از یکدیگر و آثار یکدیگر داشته باشند. پس این داستان خودبهخود دارای یک دغدغه انسانی در ابعاد جهانی بود و ابدا به فرهنگ و یا ملیتی خاص محدود نمیشد.
کمی از همکاری با نشر نارنگی بگویید؛ چه ویژگیهایی در سیاست فرهنگی یا در نگاه این نشر شما را جذب کرد؟
همانطور که اشاره کردم، با توجه به اینکه هدفم انتشار کتاب بدون پرداخت هزینه و هر گونه کانال ارتباطی خاص بود برای ناشران مختلف ارسال اثر کردم و با اولین ناشری که پاسخ مثبت داد قرارداد بستم؛ اما در کل من و این ناشر با هم همکاری خوبی داشتهایم.
برخی بر این باورند که ترجمه برای کودک فقط بازآفرینی واژهها نیست، بلکه انتقال جهان است. در این انتقال، چگونه میان امانتداری زبانی و تخیل کودکانه تعادل برقرار میکنید؟
به نکتهای مهم و بنیادین اشاره کردید و البته سختترین کار مترجم هم همین است. برای همین از اقتباس در ترجمه تا جای ممکن به هیچ وجه استقبال نمیکنم؛ چون فکر میکنم برای درک و شناخت جهان و پدیدههای متنوع و گوناگون آن و همچنین شکوفایی و پرورش خلاقیت کودک میتواند به عنوان یک مانع تلقی شود. اصلا فکر میکنم ترجمه اولین اثر مثبتش قطعا همان رشد تجسم و تخیل است چون در آثار ترجمه کودک با ابژهها و مضامینی کاملا نو و متفاوت از بافت فرهنگی و محیطی خود مواجه میشود. در حالی که آداپته کردن هر پارامتری نوعی محافظهکاری در ترجمه و راه بستن بر همذاتپنداری خواننده با جهان ناآشنای اثر است.
آیا ترجمه میتواند اثری معکوس بر هویت فرهنگی و روانی کودک ایرانی بگذارد؟ چگونه میتوان با ترجمههایی هوشمندانه از این آسیب جلوگیری کرد؟
از دیدگاه من مسئله هویت بایستی چیزی فراتر از کشور و جامعه و محیط اطراف تلقی شود. هویت واژهای انسانی است که در معنای خاصش تعالی روح و اعتلای فکر و ذهن کودک را به همراه داشته باشد و به گمان من، این چیزی فراتر از رسم و رسوم و پوشش و فرهنگ است. هویت در این دیدگاه مفهومی جامعتر دارد، ترجمهای را هوشمندانه میدانم که بتواند در نهایت امانتداری با سادهترین و ملموسترین و اندکترین واژهها مفهوم را عینا منتقل کند.
به نظر شما کارهای ترجمه تا چه اندازه میتوانند افق نگاه و جهانبینی کودک ایرانی را گسترش دهند و او را به شهروندی جهانفهمتر تبدیل کنند؟
بسیار زیاد. در هر گوشه از دنیا چیزی هست که ارزش دانستن و سپس پذیرفتن یا نپذیرفتن را داشته باشد و کودک ما باید هم به صورت خودآگاه و هم ناخوآدگاه به این جایگاه برسد که بداند و سپس بپذیرد یا رد کند و این میسر نمی شود مگر با مطالعه و آن هم مطالعه آثار گوشه گوشه دنیا.
میان ترجمه و تألیف در زیست کودکان، چگونه باید تعادل ایجاد کرد؟ آیا ترجمه باید راه را برای تألیف هموار کند، یا در مسیر جداگانهای به ساختن ذهن کودک یاری رساند؟
اینها به نظر من در تعالی کودک و سرگرمی او مکمل هم هستند. البته فکر میکنم فانتزیهایی که در آثار ترجمه وجود دارد به لحاظ تعدد و تنوع فرهنگها و باورها و افسانهها به مراتب بیشتر است و کودک را خلاقتر میکند. البته باید نقش و جایگاه تصویرگری در کتاب کودک را از یاد نبریم که برای من همین تصویرها منشا پیوندم با زبانی دیگر شد. فقط تصاویر. باورتان میشود؟!
از دید شما، ترجمه در ادبیات کودک ایران رو به کدام افق حرکت میکند؟ چه مسئولیتی بر دوش مترجمان نسل تازه است؟
قطعا باید رو به جلو باشد؛ چرا که در حوزه ترجمه گذشتهای با اساتیدی بزرگ وجود دارد برای آموختن و اکنونی که با وجود تنوع شبکههای اجتماعی راه و مسیر را هموارتر میسازد و قطعا آیندهای که حاصل تجربه هر نویسنده برای خود و سایرین است و همه اینها افق مثبتی را پیش چشم ما قرار میدهد.
۱۴۰۴-۰۵-۳۰
۱۴۰۴-۰۵-۱۱
۱۴۰۴-۰۷-۱۰
نظر خود را بنویسید
نام و ایمیل اختیاری هستند. فقط نظر شما ضروری است.