اگر اروپا به تعهدات برجامی عمل کرده بود…
۱۴۰۴-۰۴-۲۴
بامدادجنوب_مریم خوئینی
جریان اصلاحطلبی در ایران، با خیزش اجتماعی و سیاسی دوم خرداد ۱۳۷۶ در چند دهه گذشته فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. این جریان در آغاز با شعار «قانونگرایی، جامعه مدنی و گفتوگوی تمدنها» توانست بدنه گستردهای از طبقه متوسط، روشنفکران و نسل جوان را با خود همراه کند، اما گذر زمان، تحولات سیاسی، محدودیتهای ساختاری اصلاحطلبی را کمی منفعل کرده است. برای بررسی دقیقتر آنچه در پایگاه این جریان سیاسی رخ میدهد و پاسخ این پرسش که آیا اصلاحطلبی میتواند در بستر تحولات امروز ایران خود را بازسازی کند، با یکی از چهرههای اصلاح طلب نام آشنای استان بوشهر به گفتوگو نشستهایم.
مرتضی سراجی، دبیر حزب اعتماد ملی بوشهر، در گفتوگو با بامداد جنوب در این باره گفت: اصلاحطلبی پدیدهای جدید نیست؛ اصلاحطلبی از دیروز نبوده، بلکه پیشینهای بسیار قدیمی دارد. اگر به تاریخ نگاه کنیم، از زمان سید جمالالدین اسدآبادی و میرزا ملکمخان ناظمالدوله، جریانی در جامعه شکل گرفت که به دنبال نوگرایی و اصلاحات بود. در دوران ناصرالدین شاه، این جریان اقدامهایی را آغاز کرد، اما با مقاومت روبهرو شد. ناصرالدین شاه شخصیتی مستبد و عیاش بود، نزدیک به پنجاه سال حکومت کرد و در دوران او نشانههایی از نوسازی و تجدد در ایران پدیدار شد. این روند در نهایت به جنبش مشروطهخواهی منجر شد. در دوره مشروطه، ما شاهد نقشآفرینی چهرههای مهمی بودیم که برای قانونگرایی و ایجاد مجلس تلاش کردند و در واقع پایههای اصلاحطلبی سیاسی علیه استبداد را بنا نهادند.
ایرانیان دموکراسیخواهی را بومی کردند
وی افزود: دموکراسیخواهی و پارلمانگرایی، مفاهیمی بودند که از غرب وارد ایران شدند، اما از سوی تجددگرایان ایرانی بومیسازی شدند. اگر بخواهیم پیامدهای آن جریان را ببینیم، باید به امیرکبیر اشاره کنیم. او اصلاحاتی سیستماتیک را در ساختار اجرایی کشور آغاز کرد و زمینهساز شکلگیری نهادهای مدرن شد. پس از او، با شکلگیری مجلسهای اول، دوم و سوم، نگاه مشروطهخواهانه و مدرن رشد یافت و افراد روشنفکرتر وارد عرصه سیاست شدند. از امیرکبیر تا قوامالسلطنه، هر یک در مقاطع مختلف نقش اصلاحی داشتند. بهویژه قوام که در دوران دکتر مصدق و ماجرای غائله تبریز، بدون خونریزی، شهر را از دست نیروهای روس بازپس گرفت. این خود نشانه بلوغ سیاسی و تفکر متجدد در ایران بود.
سراجی با بیان اینکه در طول تاریخ، بسیاری برای دموکراسی و مدنیت تلاش کردند؛ عدهای جان باختند، عدهای مبارزه کردند، و گروهی توانستند گامهایی مؤثر بردارند،گفت: این مسیر تاریخی در نهایت به انقلاب اسلامی رسید؛ انقلابی که حاصل حضور و همافزایی جریانهای گوناگون بود؛ از چپ و مجاهد گرفته تا ملی و ملی-مذهبی. اما پس از پیروزی انقلاب، بهتدریج روندی انحصارطلبانه در ساختار قدرت شکل گرفت. در حالی که قرار نبود چنین باشد، به مرور گروههایی وارد حکومت شدند که رهبر انقلاب نیز با حضور افراطی آنها موافق نبود. همانطور که در خاطرات آیتالله هاشمی رفسنجانی میبینیم، بخشی از نیروهای تندرو با اقناع رهبری توانستند وارد ساختار قدرت شوند و مسیری تازه رقم زدند. از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۶، کشور شاهد منازعات و درگیریهای درونگروهی بین جریانهای مختلف بود.
خرداد ۷۶ به نظام جان دوباره داد
وی تصریح کرد: در این روند، نخست جریان چپ و بعد نیروهای مذهبی و ملی حذف شدند. شخصیتهایی چون مهندس بازرگان و دیگر چهرههای تحصیلکرده و مبارز نیز کنار گذاشته شدند. اما سال ۱۳۷۶، ساختار سیاسی متوجه شد که جامعه دچار انسداد و خستگی شده است؛ از همین رو، فضای انتخاباتی به شکلی خواسته یا ناخواسته باز شد و سیدمحمد خاتمی با شعار گفتوگو و جامعه مدنی روی کار آمد.
خاتمی در واقع به نظام «جان دوباره» داد. بسیاری معتقدند که او توانست با رویکردی آرام، نظام را بازسازی کند. اما متأسفانه قدر او دانسته نشد. همواره در برابر مدنیت و اصلاحات، گروههایی ایستادهاند که روحیه استبدادی دارند. رفتار یکپارچه آنها مانع پیشرفت اندیشه خاتمی شد و اصلاحطلبی برای مدتی به حاشیه رفت. پس از آن، رادیکالها قدرت را به دست گرفتند.
سراجی تاکید کرد: در عین حال، در دل جامعه و میان بدنه اصلاحطلبان، هنوز آن گرایش زنده بود. میتوان گفت یکی از موفقترین دولتهای پس از انقلاب، دولت خاتمی بود؛ چه از نظر کارآمدی اقتصادی و سیاسی، چه از منظر ارتباطات خارجی. اما اصلاحات در آن دوران با فشارهای گازانبری روبهرو شد از دو سو؛ هم از سوی نیروهای ضداصلاحات درون ساختار که منافع خود را در خطر میدیدند، و هم از جانب جریانهایی که خواهان تحولات سریعتر و رادیکالتر بودند. هر دو مانند دو لبه قیچی عمل کردند و خاتمی را در تنگنا قرار دادند. در نهایت، شرایط بهگونهای پیش رفت که کشور دوباره به عقب بازگشت. با این حال، پس از سالها، تجربه اصلاحطلبی در ساختار قدرت به شکل دیگری ادامه یافت؛ چنانکه در انتخابات اخیر، مسعود پزشکیان با رویکردی اصلاحگرایانه و در عین حال معتدل وارد عرصه شد.
خاتمی نماد یک گروه بود
سراجی در پاسخ به این سوال آقای خاتمی امروز از نظر سیاسی و اجتماعی در چه موقعیتی قرار دارد؟ آیا هنوز میتوان او را رهبر نمادین جریان اصلاحات دانست؟ گفت: فراموش نکنید آقای خاتمی یک تیم فکری و سیاسی مشخص داشت. مجموعهای از چهرهها که در عرصه فرهنگسازی و سیاستورزی فعال بودند و بخشی از آنها در ساختارهایی مثل مجمع تشخیص مصلحت نظام تجربه داشتند. خاتمی خودش یک فرد خاص یا جدا از این جریان نبود؛ او برآمده از افکار عمومی و نیاز اجتماعی زمان خود بود. یعنی نماد نسلی شد که از طبقه تحصیلکرده، تاثیرگذار و تحولخواه جامعه تشکیل میشد؛ نیروهایی که درون نظام حضور داشتند اما از پوسته قدرت رسمی بیرون مانده بودند.
وی افزود: به یاد دارم سال ۱۳۷۶ در خانه معلم، در دیداری که با محمدرضا خاتمی داشتم، به او گفتم: «فکر نکنید که میتوانید قدرت را قبضه کنید؛ این جریان متعلق به مردم است، نه به افراد.» واقعاً هم همین بود. امروز هم وقتی از اصلاحطلبی صحبت میشود، نام خاتمی بهعنوان یک نماد تاریخی و اخلاقی مطرح میشود. او هنوز مورد احترام بدنه اصلاحطلبان است، اما باید واقعبین بود اگر قرار باشد جامعه دوباره باز شود و مردم اقناع شوند تا به اصلاحات امید ببندند، دیگر نمیتوان این کار را فقط حول محور شخص انجام داد. با وجود احترامی که برای او قائلم، باید گفت خاتمی اکنون بیشتر یک نماد محترم و یادآور یک دوران است تا رهبر اجرایی جریان.
اصلاحطلبی، کهنه و نو ندارد
سراجی در پاسخ به این سوال که به نظر شما تفاوت اصلاحطلبان نسل جدید با اصلاحطلبان سنتی در چیست؟ گفت: اجازه بدهید ابتدا از آقایان موسوی و کروبی یاد کنم. با وجود همه فشارها و برخوردهایی که با آنها صورت گرفت، این دو همچنان نمادهایی از پایبندی به اصلاحطلبی در چارچوب نظام هستند. به نظر من، تقسیم اصلاحطلبی به «سنتی» و «مدرن» چندان درست نیست. اصلاحطلبی، کهنه و نو ندارد. هر وقت شما از اصلاحطلب سنتی حرف بزنید، معنایش این است که دارید به اصولگرایی نزدیک میشوید. از دید من، اصلاحطلبی یعنی تلاشی مستمر برای بهروزرسانی جامعه و قدرت. هرچه جامعه مدرنتر و ساختار قدرت منسجمتر شود، تعادل میان تجدد و سنت اهمیت بیشتری پیدا میکند.
وی افزود: اگر نتوانیم این مسیر اصلاحی را به درستی طی کنیم و از تجدد به تحولخواهی برسیم، احتمال بسیار زیاد دارد که به سمت یک روند افراطی برویم و این وضعیت همیشه به معنای تحولات ناخواسته و پرهزینه است.
سراجی تاکید کرد: امروز جامعه اصلاح طلبی ایران دیگر به دنبال رهبری فردی نیست. افکار عمومی به سمت اندیشه جمعگرایانه و اجتماعی حرکت کرده است. مردم آگاهترند، قانون را میشناسند، به اطلاعات دسترسی دارند و در فضای دیجیتال با صدها گروه و شبکه ارتباطی در تماساند. در چنین شرایطی، قدرت دیگر متمرکز و یکدست نیست؛ قدرت سیال است. هر گروهی که بتواند از این جریان آگاهی و ارتباطات بهتر استفاده کند و برنامهی روشن برای مدیریت جامعه داشته باشد، موفقتر خواهد بود. ما عملاً از جامعه تکصدایی عبور کردهایم و اکنون در مرحله چندصدایی و سیالیت قدرت هستیم.
آیا جریان اصلاحطلبی خود را بازتعریف میکند؟
این فعال سیاسی در ادامه در پاسخ به این سوال آیا جریان اصلاحطلبی میتواند خود را بازتعریف کند؟ گفت: اگر ساختار سیاسی در برابر این ضرورت تعلل کند، احتمال شکستش زیاد است. وقتی سیستم در اصلاح خود ناکام بماند، تغییر از درون شکل میگیرد و این همان نقطهای است که ممکن است به تحولات غیرقابلپیشبینی منجر شود. به باور من، کشور نیازمند یک مجلس معتدل و قانونمدار است که بتواند مسیر قانونی اصلاحات را تعریف کند و رسانهها نیز در همان چارچوب شکل بگیرند. در آن صورت، دولت آینده میتواند بر پایه خواست عمومی حرکت کند. اما تا زمانی که دکترین جدیدی از اصلاح در کشور مستقر نشود، چیزی بهنام اصلاح واقعی نداریم. جمهوری اسلامی امروز نیازمند اصلاح است و اگر در این مسیر تعلل کند، خود ساختار آسیب میبیند.
وی تاکید کرد: متأسفانه برخی از مسئولان گوش شنوا ندارند. حتی در میان حامیان آقای پزشکیان، نوعی سرخوردگی اجتماعی دیده میشود. با وجود اینکه در بعضی حوزهها از جمله مسائل اجتماعی و فرهنگی مثل موضوع حجاب و ارتباط دولت با جامعه به شخصه نقد دارم، اما در کل، شرایط منطقه و فشارهای خارجی مسیر را دشوار کرده است. با این حال، ایکاش تا فرصت باقی است، اصلاحات اساسیتر و سریعتری در کشور انجام شود و حداقل کمی صدای تندروها که مشخص نیست از کجا تغذیه میشوند پایین آورده شود.
۱۴۰۴-۰۴-۲۴
۱۴۰۴-۰۶-۰۵
نظر خود را بنویسید
نام و ایمیل اختیاری هستند. فقط نظر شما ضروری است.