کتاب؛ کلید دروازههای ذهن
۱۴۰۴-۰۶-۲۳
نمایش «کهته» نوشته عقیل جماعتی و کارگردانی حسین اسدی از جزیره خارگ میهمان سالن چهارسوی تئاتر شهر است؛ «کهته» از جزیره خارگ تنها اقتباسی از رومئو و ژولیت نیست؛ بازآفرینی است که مرزهای متن کلاسیک را درمینوردد و آن را با خون و خاک جزیره خارگ درمیآمیزد. در این اثر، عشق شکسپیری در فضای سوزان، متعصب و بومی جزیرهای جنوبی جوانه میزند و روایتی نو میآفریند؛ روایتی که اگرچه با استخوانبندی تراژیک آشناست، اما مزهی تازهای دارد — مزه شرجی، مزه خون، مزه غربت و بندر.
عرشه یک لَنج قدیمی که بستر طراحی صحنه قرار گرفته، فقط یک عنصر بصری نیست؛ بهمثابه زخم کهنهای است که در هر صحنه تازه باز میشود. این عرشه با فضاسازی، بدل به میدان دعوا، خانه فقیرانه، خانه اربابی، کافهای قدیمی، درگاه انتظار یا گورستانی بیصدا میشود. انگار خود جزیره خارگ است که به صحنه آمده تا داستان فرزندانش را بگوید.
در «کهته»، خشونت فقط از ستیز دو خانواده نمیآید؛ از دل باورهای پوسیده، غیرتهای خشن و سنتهای بیرحم بیرون میزند. مردان جزیره، با تعصب و بیقراریشان، بیشتر از هر دشمن بیرونی، عاشقان را از هم جدا میکنند. شکسپیر در این بازآفرینی، از ورونا به خارگ میآید و کلماتش با لهجهای جنوبی، تلختر، واقعیتر و خونینتر میشوند.
متن عقیل جماعتی بیادعا و باهوش است؛ تلفیقی از زبان محلی و ریشههای ادبی. او موفق شده بدون تحمیل فرم، روح شکسپیر را در بدن فرهنگ بومی بدمد. کارگردانی حسین اسدی نیز با هوشیاری و دقت بالا، صحنهای کمابزار اما سرشار از تنش، حرکت و احساس ساخته است. اجرای او نهفقط بازگویی داستانی آشنا، بلکه خلق جهانی نو است.
جهانشیر یاراحمدی با حضوری گرم و بیواسطه، تماشاگر را با خود میبرد. بازی او، نهفقط نمایشی، که زیستی است. دیگر بازیگران نیز در هماهنگی کامل با فضاسازی اثر، نقشهایی انسانی، زنده و درگیرکننده ارائه میدهند. موسیقی جنوب، با سازهای بومی، ریتمهای کوبهای و نغمههایی که گاهی به شیون میمانند، نهفقط پسزمینه، بلکه جان روایت است. موسیقی در «کهته» شخصیت دارد؛ گاه بهجای کاراکترها سخن میگوید، گاه سکوتشان را فریاد میزند.
کهته از جزیره خارگ، تراژدی آشنای نرسیدن را در بستری تازه روایت میکند، اما اینبار، خط خون فقط به پایان یک عشق ختم نمیشود. این خون از نسلی به نسل دیگر میرسد، بر خاک خارگ میریزد، و در حافظهی جمعی جزیره باقی میماند.
این نمایش تجربهای است از شکسپیرِ بومیشده؛ از عشقی که در هوای شرجی غرق میشود، و خشمی که از دل سنت برمیخیزد. خط خون شکسپیر در خارگ، نهفقط یک روایت، که زخمی باز است؛ زخمی که از دل ادبیات جهان، به جزیرهای کوچک و تنها در خلیجفارس میرسد.
حسین اسدی و گروهش بیشتر از سکوهای نفتی (که درآمد آن صرف مردم جزیره نمیشود) در شناساندن فرهنگ جزیره خارگ موفقاند و ثابت میکنند که اولویت، انسان است نه خاک، و انسانها هستند که به خاک هویت میدهند. جنوبیترین خاک ایران، به یُمن این گروه کوشا، همچنان زنده و پویاست.