هوش مصنوعی و آینده استان بوشهر
۱۴۰۴-۰۶-۲۲
نسل «زد» در ایران، نسلی است که در میان تناقضهای تاریخی، بحرانهای اجتماعی و دگرگونیهای تکنولوژیک رشد یافته است؛ نسلی که عصیانگریاش را نباید صرفاً نشانهای از هیجان جوانی دانست، بلکه باید آن را بهمثابه یک واکنش جامعهشناختی در برابر نسلی از والدین دید که خود قربانی محدودیت، سرکوب و فقدان گفتوگوی واقعی بودهاند. والدین این نسل، عمدتاً متولدین دهههای ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ هستند. نسلی که کودکیاش را در سایهی انقلاب، جنگ و بحرانهای سیاسی گذرانده و بزرگسالیاش را با وعدههای اصلاحات و واقعیتهای دشوار اجتماعی تجربه کرده است. آنان در میان آرمانگرایی انقلابی و ناکامیهای فرهنگی زیستهاند؛ و همین تجربه، آنان را به والدینی تبدیل کرده که در تربیت فرزندانشان میان کنترل و تسلیم، میان محافظهکاری و تمنای آزادی، دچار سردرگمی و خشم خاموش بودهاند.
نسل Z در چنین خانوادههایی رشد کرد؛ خانوادههایی که اغلب فاقد توانایی گفتوگوی بیننسلی بودند و فرزندان را نه با صداقت و همدلی، بلکه با اضطراب و اقتدار متناقض مواجه ساختند. از طرفی، این نسل با جهان دیجیتال، فضای مجازی و مفاهیم جهانیشدهی هویت و آزادی بزرگ شد. جهانی که با ارزشهای رسمی پیرامونشان ناسازگار بود. این تضاد میان خانه، جامعه و جهان بیرون، شکافی هویتی ایجاد کرد که در فقدان معنا، تنهاییهای عمیق و میل شدید به خودبیانگری بروز یافت. از منظر بحرانشناسی، نسل Z با بحران اعتماد به نهادها، بحران معنا در ساختارهای اجتماعی و بحران ارتباط در خانواده روبهروست. آنان نه نهادهای رسمی را باور دارند، نه اقتدار والدین را بیچالش میپذیرند و نه در ساختارهای موجود، مجالی برای ابراز هویت فردی خود مییابند؛ بنابراین، عصیانگری آنان نه امری هیجانی، بلکه واکنشی معنادار به تجربهای تاریخی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است.
در چنین شرایطی، راهحل کنترل یا هدایت این عصیانگری نه در سرکوب یا نصیحت، بلکه در پذیرش و مشارکت است. نخستین گام، بازسازی گفتوگوی بیننسلی است؛ اما نه از موضع اقتدار، بلکه از جایگاه فهم و همدلی که به نزدیکی دو نسل بیانجامد. نظام آموزشی نیز باید از حافظهمحوری و اطاعت کورکورانه از محفوظات، فاصله بگیرد و فضایی برای تفکر مستقل و تجربهی فردی فراهم سازد. همچنین لازم است که والدین مهارتهای ارتباطی و روانشناختی را بیش از پیش بیاموزند وبرای ایجاد رابطه ای سالم بکار گیرند؛ البته که جامعه نیاز دارد تا سبک زندگی متفاوت این نسل را به رسمیت بشناسد و از قضاوت های کلیشهای که قرن هاست دامن گیرجامعه ایرانی است، دست بردارد.
در نهایت، ساختارهای فرهنگی و سیاسی باید از کنترلگری بهسمت گفتوگوی واقعی، پذیرش تفاوت ها و نیاز ها و همچنین ایجاد بسترهای باز برای مشارکت و خودآفرینی حرکت کنند.
عصیان این نسل، اگر شنیده شود و هدایت شود، میتواند نه تهدیدی برای نظم اجتماعی، بلکه فرصتی برای بازآفرینی فرهنگی و اجتماعی باشد؛ همچون فصلی تازه است برای کشف هدف و انگیزه، ساختن رابطه و بازتعریف هویت فرهنگی و اجتماعی. در غیر این صورت، آنچه تکرار خواهد شد، همان چرخهی معیوب محدودیت، بحران و بیگانگی است که نسلهای پیشتر نیز تجربهاش کردهاند.
۱۴۰۴-۰۶-۲۲
۱۴۰۴-۰۷-۰۸
۱۴۰۴-۰۷-۱۰