راضیه علی زاده
راضیه علی زاده

چرا به روزمرگی عادت می‌کنیم؟

1 بازدید

زندگی مدرن، با همه‌ی پیچیدگی‌ها و تنوع‌های ظاهری‌اش، در بطن خود اغلب درگیر تکرارهایی خسته‌کننده و قابل پیش‌بینی است. روزهایی که از پی یکدیگر می‌گذرند، بدون آن‌که تفاوتی عینی در ذهنمان برجا بگذارند. چرا این‌گونه زیستن تأ این حد رایج و پذیرفته شده است؟ دلایل این مسئله، در هم‌تنیدگی رفتأر فردی، ساختأر مغز، الزامات فرهنگی و فشارهای بیرونی نهفته است.

نخست آن‌که مغز انسان، ذاتأ تمایل به صرفه‌جویی در مصرف انرژی شناختی دارد. هرگاه فعالیتی تکرار شود، مغز با ساختن مسیرهای عصبی ویژه، آن را به صورت خودکار اجرا می‌کند. این سازوکار در عین حال که مفید و کارآمد است، به‌تدریج توان ذهنی ما برای تجربه و درک نو را کاهش می‌دهد. تکرار، با حذف عنصر «توجه»، به عادت‌هایی تبدیل می‌شود که گاه سال‌ها ادامه پیدا می‌کنند بدون آن‌که مورد بازنگری قرار گیرند.

از سوی دیگر، انسان به‌طور طبیعی به دنبال حس امنیت و کنترل‌پذیری است. تکرار فعالیت‌های روزانه – حتی اگر کسالت‌بار باشند – نوعی نظم و پیش‌بینی‌پذیری به زندگی می‌دهد. این ویژگی به‌ویژه در جوامعی که با بحران‌های اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی مواجه‌اند، تبدیل به راهی برای کاهش اضطراب‌های ناخودآگاه می‌شود.

نقش فرهنگ و ساختأرهای تربیتی را نیز نباید نادیده گرفت. بسیاری از ما در محیط‌هایی رشد کرده‌ایم که در آن، خلاقیت و ریسک‌پذیری کم‌تر از پیروی و سازگاری تشویق شده‌اند. مدارس، خانواده‌ها و حتی فضای رسانه‌ای، اغلب الگویی را بازتولید می‌کنند که در آن «خوب بودن» مترادف است با «مطیع بودن» و خارج نشدن از چارچوب. این نگاه، ناخواسته ما را به پذیرش تکرارهای بی‌پرسش سوق می‌دهد.

در کنار این عوامل، نباید از فشارهای اقتصادی و روزمره‌گی‌های معیشتی غافل شد. بسیاری از افراد، صرفاً برای تأمین نیازهای اولیه خود، مجبور به اشتغال در مشاغلی هستند که هیچ نسبتی با علاقه یا رشد فردی‌شان ندارد. وقتی بخش عمده‌ای از زمان و انرژی صرف زنده ماندن می‌شود، طبیعی است که مجال کمتری برای زندگی کردن باقی می‌ماند.

با این حال، روزمرگی به‌خودی‌خود ناپسند نیست. بلکه نبود آگاهی و انتخاب در میان تکرارهاست که آن را به تهدیدی برای کیفیت زندگی تبدیل می‌کند. روتین می‌تواند مفید باشد، به شرط آن‌که در خدمت هدفی مشخص، رشد فردی یا آرامش روانی قرار گیرد.

برای برون‌رفت از این چرخه، گاه تغییرات بسیار کوچک کفایت می‌کند: تغییر در مسیر رفت‌وآمد، گفتگو با فردی تأزه، تجربه یک مهارت جدید یا حتی اندیشیدن به یک پرسش قدیمی با نگاهی نو. مهم آن است که دوباره به لحظات زندگی نگاه کنیم و بپرسیم: «آیا این همان زیستن است که می‌خواستم؟»

روزمرگی، اگرچه آرام و بی‌سر و صدا می‌آید، اما می‌تواند ذهن و جان ما را به فرسایش بکشاند. در جهانی که پر از تکرار است، شجاعت آن است که حتی گاه‌به‌گاه، با یک تغییر ساده، مسیر را از نو انتخاب کنیم. یادمان باشد: زیستن، صرفاً ادامه دادن نیست؛ بلکه معنا بخشیدن به ادامه دادن است.

اشتراک‌گذاری:

یادداشت‌های مرتبط