فرهنگ 49 بازدید
جوان‌ترین کارگان تئاتر بوشهر در گفت‌وگو با بامداد جنوب:

تئاتر برای من، راهی برای زیستن و اندیشیدن است

بامدادجنوب_الهام بهروزی

تئاتر بوشهر در سال‌های اخیر شاهد حضور موثر و کنشمندانه زنان خلاق و هنرمند بوده است؛ حضوری که نه‌تنها بر صحنه‌ها، بلکه بر نگرش عمومی جامعه هنری استان نیز تاثیر گذاشت است. زنان این سامان با تکیه بر آموزش‌های دانشگاهی و اتکای عمیق بر میراث فرهنگی جنوب، توانسته‌اند در این هنر جمعی، نقش‌های تازه‌ای را تعریف کنند؛ نقشی که فراتر از بازیگری صرف، به هویت‌سازی فرهنگی و بازآفرینی نگاه زنانه در نمایش انجامیده است.

در این فرایند، نسلی نو از هنرمندان زن برخاسته‌اند که با خلاقیت، پشتکار و جسارت، مسیر تئاتر جنوب را به عرصه‌های ملی و بین‌المللی هموارتر کرده‌اند. در میان آنان ساحل صالحی، به‌عنوان یکی از چهره‌های جوان و پرانگیزه، نماد این حضور جسورانه است. او در سن تنها ۲۱ سالگی با نمایش «دغاگر» به جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر راه یافت؛ حضوری که موجب شگفتی بسیاری از هنرمندان و ناظران این حوزه شد. این موفقیت نه صرفاً یک اتفاق فردی، بلکه بازتابی از توان، خلاقیت و سهم فزاینده زنان بوشهری در ساختار هنری تئاتر ایران است؛ حضوری که هر روز پررنگ‌تر و موثرتر می‌شود.

این کارگردان جوان که اکنون با نمایش «غریق» به مرحله نهایی سی‌وهفتمین جشنواره تئاتر استان بوشهر راه یافته است، آغاز مسیر هنری خود را مدیون شاگردی نزد غلامرضا خضری و گروه تئاتر کلاغ‌ها می‌داند؛ گروهی که در فرهنگسرای رمضان امیری جان گرفت و بستری برای پرورش نسل تازه‌ای از هنرمندان تئاتر جنوب فراهم آورد.

ساحل صالحی در آثار خود گرایشی پررنگ به نمایش‌های بومی دارد؛ گرایشی که برخاسته از دغدغه‌های عمیق اجتماعی و نگاه تئاتری اوست. در نگاه این هنرمند، «زن» نه تنها عنصری نمایشی که محور تفکر و جهان‌بینی هنری‌اش به‌شمار می‌آید؛ حضوری که تلاش می‌کند از مرز روایت‌های کلیشه‌ای فراتر رود و سهم واقعی زنان بوشهری را بر صحنه آشکارتر کند.

وی در تازه‌ترین اثرش هم با نگاه ویژه‌ای به «زن» نگریسته است. خود او در موضوع این نمایش می‌گوید: «غریق» که به‌مانند «دغاگر» نوشته غلامرضا خضری است، روایتی  از زنی است که میان عشق و تقدیر، میان صداقت دشت و سلطه‌ دریا، غرق می‌شود؛ اما در عمق این غرق‌شدن، معنای رهایی را می‌یابد. این نمایش تقابل میان قدرت و ایمان، اسارت و آزادی و قربانی‌شدن زن در نظام مردسالار را در زبانی اجتماعی و آیینی بازمی‌تاباند.

ساحل صالحی هنرمند جوانی است که اگر همین مسیر را با تمرکز بر دغدغه‌ها .و تجربه‌اندوزی و به‌روزرسانی داشته‌ها و آموزه‌هایش طی کند، آینده روشنی را در پیش خواهد داشت. او در همین سن کم توانسته کارهای قابل‌تاملی را راهی صحنه نمایش کند. حضور مستمر وی در عرصه تئاتر و دغدغه‌ها و نگرش‌های هنری‌اش زمینه‌ای شد تا با او به گفت‌وگو بنشینیم و بیشتر از افق نگاه و جهان‌بینی‌اش در این هنر ریشه‌دار بدانیم.

درخشش شما در جشنواره تئاتر فجر سال گذشته، نقطه درخشانی برای شروع‌تان بود. البته این صعود مدیون مسیری است که طی کردید؛ در این میان نقش محوری غلامرضا خضری در تربیت هنری شما نیز غیرقابل انکار است، این‌گونه نیست؟

بدون تردید، آنچه امروز به‌عنوان نگرش و زبان شخصی من در تئاتر شناخته می‌شود، بخش عمده‌ای از ریشه‌هایش را در مواجهه‌ طولانی و عمیق با گروه کلاغ‌ها و استاد غلامرضا خضری دارد. او برای من صرفاً یک مربی یا کارگردان نبود، بلکه نوعی تفکر تئاتری را آموزش داد که بر پایه‌ شناخت انسان، جامعه و زیست‌جهان بومی شکل گرفته است.

آموختم که تئاتر، پیش از هر چیز، هنر نگاه کردن است؛ نگاهی که باید از دل مردم برخیزد و دوباره به میان آنان بازگردد. شیوه‌ کار او، برخلاف بسیاری از جریان‌های آموزشی، مبتنی بر تربیت «نگاه» بود نه «خاصِ تکنیک». در فرایند کار با او، آموختم که هنرمند و به‌خصوص کارگردان یک اثر نمایشی، تنها مجری نیست، بلکه پژوهشگر زیست انسان در موقعیت نمایشی است.

به گروه کلاغ‌ها و نقش آن در نگرش تئاتری‌تان اشاره کردید؛ ورود شما به جمع این گروه چه پارادایم فکری یا تکنیکی جدیدی را برای‌تان به ارمغان آورد و این همکاری در کدام از بخش‌های فرم اجرای شما تغییر ایجاد کرد؟

ببینید فعالیت هنری من به‌صورت حرفه‌ای با گروه «کلاغ‌ها» آغاز شد و به طور قطع تمام شکل‌گیری و بالندگی هنری‌ام در بستر همین گروه اتفاق افتاده است. گروه کلاغ‌ها نه فقط نخستین گروهی بود که در آن روی صحنه رفتم، بلکه تا امروز هم خانه‌ اصلی خلاقیت من باقی مانده است.

ویژگی بنیادین این گروه، تکیه‌ آگاهانه بر نیروی جوان است؛ از بازیگر و کارگردان گرفته تا دیگر بخش‌های اجرایی. در واقع کلاغ‌ها می‌گوید تئاتر زمانی زنده است که انرژی و انگیزه‌ی نسل جوان در آن جریان داشته باشد. همین رویکرد باعث شد محیط گروه برای من، بستر ایجاد جسارت و جرات تجربه نو باشد؛ چرا که هر عضو، فارغ از میزان سابقه، در خلق ایده و ساختار اثر نقش مستقیم دارد.

در این فضا، من با مفهوم تازه‌ای از «خالق جمعی» آشنا شدم. ما در کلاغ‌ها به متن به‌عنوان نقطه‌ پایان نگاه نمی‌کنیم، بلکه آغاز یک فرایند جمعی است که در آن ایده‌ها، انرژی‌ها و نگاه‌های متفاوت جوان‌ها به هم گره می‌خورند تا زبانی تازه در اجرا شکل بگیرد. شاید همین ویژگی باعث شده کارهای گروه همواره زنده، پویا و منسجم به نظر برسد.

از نظر تکنیکی، حضور در این گروه نگاه من را نسبت به بازیگری از حالت صرفا فردی خارج کرد. یاد گرفتم که بدن بازیگر بخشی از یک کل زنده است و هر حرکت بازیگر باید با ریتم گروه هماهنگ باشد. این درک جمعی، نوعی حساسیت تازه نسبت به «تعامل» در کار در من ایجاد کرد. در عین حال، جوانی و شوق بی‌پایان اعضا باعث می‌شد هر پروژه، حتی با محدودترین امکانات، با خلاقیتی تازه و جسورانه شکل بگیرد. اگر بخواهم خلاصه کنم، گروه کلاغ‌ها برای من فقط یک گروه تئاتری نیست، بلکه مکتبی است که در آن یاد گرفتم چگونه با ایمان به جمع، زبان شخصی و اندیشه‌ مستقل خودم را در تئاتر پیدا کنم.

پس کلاغ‌ها تا اینجای کار، نقش بسزایی را در یافتن زبان و اندیشه مستقل‌تان در تئاتر داشته است؛  حال بگویید با نگاهی به میراث تئاتری استان بوشهر، تا چه حد می‌توان گفت که نقش زنان بوشهری در توسعه و رشد تئاتر منطقه، از سطح بازیگری به سطوح کارگردانی و نویسندگی در حال گذار است و موانع ساختاری این گذار را چه می‌دانید؟

در سال‌های اخیر، می‌توان نشانه‌های پررنگ‌تری از حضور فعال زنان بوشهری در عرصه‌ تئاتر مشاهده کرد. امروز شاهد آن هستیم که زنان نه‌تنها در بازیگری، بلکه در حوزه‌هایی چون کارگردانی، نویسندگی و مدیریت هنری نیز در حال تثبیت جایگاه خود هستند. این تحول، به‌نظر من، نتیجه‌ دو روند هم‌زمان است؛ یکی رشد آگاهی جمعی نسبت به ظرفیت‌های زنان در هنر و دیگری تلاش شخصی و مداوم خود هنرمندان زن برای کسب استقلال فکری و حرفه‌ای.

باید پذیرفت که ورود و ماندگاری زنان در این عرصه آسان نبوده است‌. خصوصا برای زنان پیشگام در این استان، چراکه پیش‌تر و خصوصا در آغاز، تئاتر بوشهر چهره‌ای شدیدا مردانه داشت. البته همین الان هم بسیاری از ما هنوز هم با موانعی ساختاری مواجهیم؛ با این حال، نسل جدیدی از زنان هنرمند در استان ظهور کرده‌اند که با اتکا به دانش تئاتری و جسارت فردی، در حال تغییر معادلات گذشته هستند. من خودم این مسیر را از نزدیک تجربه کرده‌ام؛ تئاتر در بوشهر برای زنانی چون من، هم عرصه‌ هنری است و هم نوعی کنش اجتماعی. البته تا رسیدن به نقطه‌ تعادل هنوز فاصله داریم. با وجود این، من به آینده‌ زنان تئاتر بوشهر بسیار امیدوارم.

ناگفته نماند هرچند در کلیت جامعه، فعالیت حرفه‌ای زنان در حوزه‌ تئاتر هنوز با چالش‌هایی همراه است، اما جامعه‌ بوشهر در این زمینه نگاهی متفاوت دارد. برخلاف تصور عمومی، بوشهر از معدود مناطقی ا‌ست که برای زن هنرمند احساس معذب بودن یا درک نشدن ایجاد نمی‌کند. مردم این شهر، چه در جایگاه تماشاگر و چه همکار، به حضور زنان در تئاتر احترام می‌گذارند و آن را بخشی جدی از حیات فرهنگی خود می‌دانند. این حمایت اجتماعی به‌ویژه از سوی جامعه هنری، موجب شده زنان بوشهری بتوانند با اعتمادبه‌نفس بیشتری در جایگاه‌های مدیریتی ظاهر شوند.

در این مسیر، آیا الگوی خاصی از زنان و هنرمندان برتر تئاتر ملی یا بین‌المللی وجود دارد که شما را به طور سیستماتیک در مسیر انتخاب‌های هنری و شکلی هدایت کرده باشد؟

بدون تردید، هر هنرمند در مسیر شکل‌گیری زبان شخصی خود، از سرچشمه‌های گوناگونی تأثیر می‌گیرد. برای من این تأثیر، نه در قالب تقلید، بلکه در فهم نگرش هنرمند به «انسان» و «اجرا» معنا پیدا کرده است. در میان بزرگان تئاتر جهان، آثار یِرژی گروتفسکی و پینا باوش بیشترین تأثیر را بر من داشته‌اند؛ یکی به خاطر نگاه عمیقش به «بازیگر به‌عنوان ابزار روحی و فیزیکی» و دیگری به دلیل پیوند شاعرانه‌اش میان حرکت و احساس. در تئاتر ایران نیز، اندیشه و منش استادان بسیاری برایم الهام‌بخش بوده است؛ نه صرفاً به خاطر آثارشان، بلکه به‌سبب نوع زیستن‌شان در جهان تئاتر.

اما واقعیت این است که بیشترین الهام را از زندگی روزمره‌ مردم و تجربه‌ زیسته‌ ایران می‌گیرم. آنچه در کارهایم می‌کوشم بازتاب دهم، ترکیبی است از درک جهانی تئاتر و بستر بومی زیست خودم. همیشه دغدغه‌ام این است تا بتوانم که ریشه‌های فرهنگی و تفکر عمقی ایران را دوباره بازآفرینی کنم؛ تئاتری که از حافظه‌ جمعی مردم الهام می‌گیرد و در عین معاصر بودن، به گذشته‌ خود وفادار است. من دوست دارم از هر هنرمندی که در تاریخ تئاتر ایران چنین رویکردی داشته، یاد بگیرم؛ از کسانی که کوشیده‌اند زبان نمایشی ایرانی را زنده نگه دارند و تئاتر را در پیوند با زیست و اندیشه‌ بومی معنا کنند. بنابراین، الگوی من نه یک فرد، بلکه نوع تفکری است که باور دارد تئاتر می‌تواند پلی باشد میان سنت و نوگرایی.

با توجه به چالش‌های همیشگی در وضعیت تئاتر استان و همچنین دغدغه‌هایتان در زمینه زیرساخت‌های تئاتری، چه عاملی باعث شد تا تئاتر را به عنوان هنر اصلی خود انتخاب کنید؟

تئاتر برای من راهی برای زیستن و اندیشیدن است. در بوشهر، جایی که امکانات تئاتری در اکثر مواقع حداقلی است، فهمیدم تئاتر حتی در کمبودها هم معنا پیدا می‌کند و به هیچ عنوان از پای نمی‌افتد، همیشه خلاقیت، جایگزین امکانات می‌شود و صداقت، مهم‌تر از جلوه‌های بیرونی است.

من تئاتر را انتخاب کردم چون در هیچ هنر دیگری این اندازه «تماس انسانی» نمی‌یافتم. تئاتر به من امکان می‌دهد میان مردم و اندیشه پلی بسازم. برای من، ماندن در تئاتر نوعی تعهد است؛ تعهد به گفت‌وگو و زیست جمعی. عنصری که احساس می‌کنم انسان مدرن با آن بیگانه است.

افقی که اکنون برای خود در این هنر ترسیم کرده‌اید، دقیقا چه جایگاهی را هدف قرار داده است؟ آیا چشم‌انداز شما بیشتر معطوف به کارگردانی و نویسندگی است یا حفظ جایگاه بازیگری؟

در این مقطع از مسیرم، بیشتر از آن‌که بازی کنم، در حال کارگردانی‌ام؛ اما بازیگری هنوز برایم عاشقانه‌ترین بخش تئاتر است. با این حال، هدف من هیچ‌گاه صرفاً دیده‌شدن در نقش بازیگر یا کارگردان نبوده است.

من نمی‌خواهم صرفاً «هنرمند» باشم، می‌خواهم هنر را بفهمم؛ بفهمم چرا و چگونه بر انسان اثر می‌گذارد و بعد بتوانم این فهم را به زبانی ساده و انسانی به مردم بازگردانم. برای من تئاتر، تمرین مداوم درک و بخشیدن است نه برای اثبات خود، بلکه برای یافتن معنا در گفت‌وگو با تماشاگر.

در رابطه با انتخاب متون نمایشی، آیا اولویت اجرای شما بیشتر متمایل به کاوش در متون ایرانی است یا آثار ترجمه شده؟ دلیل این انتخاب آیا به ارتباط‌گیری عمیق‌تر با دغدغه‌های جامعه ربط دارد؟

من همواره به متونی گرایش دارم که «زندگی» را روایت می‌کنند؛ زندگی که در مردم اطرافم جاری است. برای همین، متون ایرانی برایم نقطه‌ آغاز طبیعی‌تری دارند، چون زبان، زیست و دغدغه‌هایشان به من نزدیک‌تر است. احساس می‌کنم وقتی از دل همین خاک و همین انسان‌ها حرف می‌زنم، صدایم صادق‌تر شنیده می‌شود.

البته از آثار ترجمه‌شده هم الهام می‌گیرم، اما نه برای اجرای صرف، بلکه برای شناخت زبان جهانی تئاتر و مقایسه‌ آن با فرهنگ خودمان. در واقع، ترجمه برای من منبع مطالعه است، نه مقصد اجرا. تئاتر اگر نتواند به جامعه‌ خودش پاسخ دهد، ریشه نمی‌گیرد. من تئاتری را می‌خواهم که مردم ایران و به‌خصوص جنوب در آن خودشان را ببینند؛ با زبان رنج و شادی‌هایشان. به همین دلیل، انتخاب متونم همیشه بر محور پیوند میان «فرهنگ بومی» و «مسائل انسانیِ مشترک» است؛ تئاتری که از دل مردم می‌جوشد و دوباره به آن‌ها بازمی‌گردد.

با این اوصاف، متون ایرانی به‌ویژه بومی در اولویت کارهای شما قرار دارد؛ این رویکرد بومی، در کارهای شما، چقدر به پرداختن مستقیم به زندگی و دغدغه‌های زنان منطقه توجه دارد؟

از آغاز فعالیتم تا امروز، هر نمایشی که به‌عنوان کارگردان یا بازیگر روی صحنه برده‌ام، صدایی زنانه در خود داشته است؛ صدایی که گاه سرکش، یاغی و جسور است و به هر قیمت می‌خواهد شنیده شود. زن در آثار من فقط یک شخصیت نیست، بلکه جوهر حضور تئاتری است؛ بازتابی از قدرت، رنج و زیست پنهان زنان.

در باور من، تئاتر هر منطقه باید از روح همان منطقه برخیزد. از زبان، فرهنگ و زیست اجتماعی مردمانش؛ اما این به‌معنای بستن درها نیست. بومی بودن، نباید دیوار بکشد؛ باید پنجره باز کند. اگر می‌خواهیم تئاتر منظقه رشد کند، باید در عین وفاداری به هویت محلی، خود را در گفت‌وگو با تئاتر ملی و جهانی قرار دهیم. من به تئاتری ایمان دارم که هم از زمین خودش نیرو می‌گیرد، هم به افق‌های تازه نگاه می‌کند؛ تئاتری که زن، مردم و فرهنگ منطقه محلی را روایت می‌کند، اما صدایش به گوش همه می‌رسد و به صورت ملی قابل درک و پذیرش است.

دغدغه هوشمندانه‌ای است. خب، حالا بگویید شما با این همه دغدغه و اعتقاد به گفت‌وگو، نقش تئاتر را در فرهنگ‌سازی و گفتمان‌سازی اجتماعی، فراتر از کارکرد سرگرمی، یک ضرورت مهندسی فرهنگی می‌دانید یا آن را یک امر ثانویه تلقی می‌کنید؟

برای من، تئاتر هیچ‌وقت صرفاً سرگرمی نبوده است؛ تئاتر زبان گفت‌وگو است برای اندیشیدنِ جمعی. ما روی صحنه، زندگی را بازمی‌خوانیم تا بتوانیم معنای تازه‌ای از بودن در کنار هم پیدا کنیم. از همین رو، نقش تئاتر در فرهنگ‌سازی را نه ثانویه، بلکه حیاتی می‌دانم.

تئاتر، جامعه را مهندسی نمی‌کند؛ آیینه‌ آگاهی آن است. اگر قرار است تغییری شکل بگیرد، باید از درک و همدلی آغاز شود و این دقیقا کاری است که تئاتر انجام می‌دهد؛ مردم را برای شنیدن، دیدن و پرسیدن دوباره آماده می‌کند. در واقع تئاتر آیینی است علیه فراموشی و ابتذال.

به باور من، هر اجرایی حتی کوچک‌ترین آن وقتی با صداقت شکل بگیرد، می‌تواند یک «حادثه فرهنگی» باشد؛ حادثه‌ای که ذهن را بیدار می‌کند، وجدان جمعی را می‌تکاند و شاید اندکی مسیر نگاه انسان را تغییر دهد. این همان جایی ا‌ست که تئاتر برای من حتی از هنر هم فراتر می‌رود و به نوعی مسئولیت اجتماعی بدل می‌شود.

اشتراک‌گذاری:

نظرات

نظر خود را بنویسید

نام و ایمیل اختیاری هستند. فقط نظر شما ضروری است.