درباره کودکان بوشهر اندکی پیش از مشروطیت
تاریخ کودکی در بوشهر هنوز نوشته نشده و مورد تأمل نیز قرار نگرفته است. برای تدوین تاریخ کودکی در بوشهر، در گام نخست باید کلیه خاطرات، سفرنامهها و گزارش و اسناد موجود به چندین زبان را بررسی و طبقهبندی و تحلیل کرد.
مولیتور در ایام اقامت دو سالۀ خودش در بوشهر، اگرچه آشنایی چندانی با مردم بوشهر نداشت، اما از منظر یک «دیگری» در این بندر، به طور جسته و گریخته، توصیفاتی البته نه چندان خوشایند، از بود و باش و حال و روز کودکان در بوشهر، چه بومی بوشهر و چه کودکان اروپایی مقیم این شهر بندری، بهدست داده که برای نگارش تاریخ کودکی در بوشهر، در شمار منابع دست اول به شمار میرود.
من در چند مقاله مختلفی که درباره خاطرات مولیتور نوشتهام، ضمن بحث درباب دیگر موضوعاتی چون زنان، بهداشت و درمان، آب و باران و… از کودکان بوشهر نیز سخن گفته و مطالبی از خاطرات مولیتور نقل کردهام، با پوزش از تکرار، اما مجموع آن مطالب را این بار از منظر دیگری کنار هم گذاشته و نگاه و برداشت این جوان بلژیکی از موقعیت کودکان بومی و اروپایی در بوشهر را مد نظر قرار میدهم.
مولیتور هنگام توصیف خانههای طبقه متوسط در بوشهر، اشاره بسیار کوتاهی به محل سکونت و پرورش کودکان نیز کرده و نوشته است: «خانه های افراد طبقه متوسط و بالا، دارای دو بخش مجزا هستند، یکی از آنها که معمولاً رو به خیابان است و «بیرونی» نام دارد، تنها بخشی است که مردان غریبه اجازه ورود به آن را دارند. دیگری که «اندرونی» نامیده میشود، محل سکونت زنان و کودکان خردسال از هر دو جنس است. این بخش مخصوص خانواده بهویژه مختص زنان است. هیچ مرد غریبهای اجازه ورود به آن را ندارد، حتی خدمتکاران مرد خانه نیز، جز در موارد استثنائی، نمیتوانند وارد شوند.» (ص ۲۷، تأکید از من است.)
اما همه کودکان بوشهر شانس اقامت در خانههای دارای بیرونی و اندرونی نداشتند. اغلب آنان کودکان فقیر و فقیرزادهای بودند که مسکن و مأوای آنان آلونک هایی ساخته شده از برک خرما (در گویش بوشهری «پیش») موسوم به«کپر» بود: «… بهطورکلی در بسیاری از نقاط شهر، خانههای ویرانشدهای به چشم میخورند که دیوارهای نیمه خراب و تودههایی از سنگ و ملاط فروریخته را به نمایش گذاشتهاند. در میان ویرانهها، در حیاطهای قدیمی و کثیف، کپرهایی از شاخههای نخل دیده میشود که پُر از جمعیت کودکان و والدین فقیر با چشمان ملتهب است و لباسهای پاره و پر از شپش آنها بهزحمت بدنهای لاغر آنها را میپوشاند.»، (ص۴۰، تأکید از من است.)
مولیتور این فرصت را داشت که نخستین نوروز را در بوشهر دیده و در خاطرات خودش روایت کند. یکی از چیزهایی که دید، تفریح کوکان بوشهری در روز عید نوروز و سوار شدن بر چرخ و فلک بود. ماجرا را این چنین روایت کرده است: «در گوشه و کنار، شیرینیفروشان، شیرینیهای محلی میفروختند. حتی یک چرخ و فلک کوچک هم برپا بود، از همان مدلهای قدیمی و ابتدایی، همانهایی که در زمان مادربزرگهای ما در اروپا رایج بودند، اما در ابعاد بسیار کوچکتر، مخصوص کودکان خردسال.» (ص ۶۶، تأکید از من است.)
مولیتور را عادت بر این بود که بخشی از اوقات فراغتش را صرف گشت و گذار در شهر بوشهر و کوچهها و خیابان این شهر میکرد. طبیعی است که در این پرسه زدن شهری، با جمعی از کودکان نیز مواجه میشد که مشغول بازی و جست و خیز بودند. در یکی از یادداشتهای خود، به تاریخ ۳۰ مه ۱۹۰۲م./ ۸ خرداد ماه ۱۲۸۱ ش. کودکان ژنده پوش بوشهری، بازیها و رفتارشان با غریبهها را چنین توصیف کرده است: «کلاهحصیری جایگزین کلاه معمولی شده و لباسهای سبکتری پوشیدهایم؛ زیرا دما به طور قابلتوجهی افزایشیافته است؛ از چند روز پیش، دمای بالکن به ۳۵ درجه میرسد. دلسوزی ما نسبت به گدایان ژندهپوش خیابان با گرمشدن هوا کاهشیافته است.
کودکان تقریباً لخت میدوند. گاهی اوقات، تماشای گروهی از کودکان خیابانی که مشغول بازی با سنگریزه یا تکههای استخوان هستند، سرگرمکننده است؛ اما بهمحض اینکه ما را میبینند، همه از جای خود بلند میشوند. لحظهای پیش، با صدای خنده و شادی، غرق در بازی بودند، اما اکنون، ناگهان، با چهرههایی محزون، ناله و زاری سر میدهند و درخواست صدقه میکنند، ما آنها را دور میکنیم و بیدرنگ، دوباره به بازیهایشان بازمیگردند و با شادی روی یک پا میپرند.» (صص ۷۵ـ ۷۴، تأکید از من است.)
در عهد قاجار و البته پهلوی اول و دوم و حتی تا همین الان، یکی از بازیها و سرگرمیهای اصلی کودکان در بوشهر، شنا در دریا بود. مولیتور در یادداشت روز ۱۷ ژوئیه ۱۹۰۲م./ ۱۵ تیر ماه ۱۲۸۱ش در همین باره نوشته است: «چه آبوهوای عجیبی! هفته گذشته، در طول روز، دمای هوا ۳۳ تا ۳۵ درجه بود و هوا خشک بود. بهجز کلاهحصیری که بر سر داشتم، احساس میکردم در بهار در کشور خودم هستم. به مدت دو روز، هوا آنقدر پاک و عاری از شرجی معمول فصل بود که کوههای ایران را در شمال و شرق بهوضوح میدیدیم. در آن روزها، هنگام غروب خورشید، روی افق دریا روبروی امیریه و در تابش نوری که اطراف کره عظیم خورشید را قبل از غروب احاطه کرده بود، یک دورنمای شگفتانگیز از جزیره خارک ظاهر شد که معمولاً از بوشهر قابل رویت نیست و امروز، با دمای ۳۱ درجه در ظهر و بدون وزش باد، هوا مثل کوره است.
ساعت دو بعدازظهر است. بچهها برهنه مثل کرم در امواج بازی میکنند. منظره دریا در این هوای مهآلود وحشتناک است. در فاصله دو مایلی، چیزی جز شرجی دیده نمیشود و آب زیر آن خاکستریرنگ است و بالاتر در آسمان، خورشید سوزان میتابد.
من در خانه خودم راحت هستم، زیرا بهمحض ورود، عجله میکنم تا از هرگونه لباسی که کمی به بدن چسبیده خلاص شوم؛ ابتدا با پیژامه نخی، سپس با پیراهن بلند عربی از پارچه بسیار سبک و سپس تنها با یک لُنگ به کارهایم میپردازم.»، (صص ۸۵ ـ ۸۴، تأکید از من است.)