داود علیزاده
داود علیزاده

ما و فراموش‌شدگان تعطیلی‌های دستوری

5 بازدید

در یکی دو ماه اخیر، بار دیگر تعطیلی گسترده ادارات و دستگاه‌های اجرایی به دلیل بحران برق و خاموشی‌های مکرر، فضای عمومی کشور را تحت تأثیر قرار داده است. حتی در استان بوشهر نیز روزهای سه‌شنبه و چهارشنبه هفته جاری تعطیل اعلام‌شده است تا پیش از تعطیلات آخر هفته روزهای کاری با چهار روز وقفه روبرو شود. تجربه‌ای که نه برای نخستین بار رخ می‌دهد و نه به‌احتمال‌زیاد، آخرین بار خواهد بود؛ چراکه همین چند سال پیش، سایه سنگین کرونا نیز زندگی روزمره و فعالیت‌های اداری را دستخوش تعطیلات و خانه‌نشینی اجباری کرد؛ اما ورای اخبار رسمی و تصمیمات ستادهای بحران و مدیریت، یک واقعیت تلخ همیشه ثابت مانده است: تعطیلی موضعی در ایران همیشه سهم یک قشر مشخص بوده و خواهد بود؛ قشر کارمند و کارکنان رسمی، نه همه نیروهای مشغول در چرخه کار و خدمات.

در اوج بحران کرونا، علی‌رغم تعطیلی سراسری و قرنطینه‌های سنگین، شهرها هیچ‌وقت به‌طور کامل خاموش نشدند و زندگی هرگز متوقف نشد. نفس شهرها به دست همان‌هایی ادامه یافت که هیچ‌وقت برای تعطیلی آن‌ها دستور صادر نشد؛ ازجمله کارگران روزمزد ساختمانی، مزارع و …، نیروهای خدمات شهری و کسانی‌که در شرکت‌های پیمانکاری مشغول هستند. (البته ما خبرنگاران هم هیچ‌وقت تعطیل نشدیم!) کمبود نیروی کار، مشکلات اقتصادی باعث می‌شود حتی آزادکارها هم نتوانند به خودشان در این روزها تعطیلی بدهند.

حالا، با قطع مکرر برق یا در دور بعدی موج جدید ریزگردها و آلودگی‌های فزاینده هوای زمستانی، باز همان سناریو تکرار می‌شود. مدیران ستاد بحران به‌سادگی دستور تعطیلی ادارات را صادر می‌کنند، اما در لایه‌های پایین‌تر، این کارگران و نیروهای شرکتی و خدماتی هستند که حتی گاهی شرایط سخت‌تر از روزهای عادی پیش رویشان قرار می‌گیرد. ماشین‌های جمع‌آوری زباله، با کم‌ترین امکانات، در گرما و آلودگی و خاموشی حسادت‌برانگیز خانه‌های اداری، همچنان فعال هستند و هیچ نماینده‌ای در پشت پرده تصمیمات تعطیلی ندارند.

نکته مهم‌تر این است که حتی بسیاری از شرکت‌ها و پیمانکاران، تعطیلی صادرشده را برای نیروهای خود اجرایی نمی‌کنند و چرخه استثمار نادیدنی در فضای تصمیم‌سازی، همچنان ادامه دارد. تعطیلی برای کارمندان رسمی، اما کار برای باقی جامعه؛ این رفتار دوگانه نه‌تنها بی‌عدالتی ساختاری را نشان می‌دهد، بلکه پیامدهای عمیق اجتماعی در پی دارد. احساس تبعیض و دیده نشدن، ضعف انگیزه در بدنه کارگری و خدمات شهری و حتی شکاف عمیق‌تر اعتماد مردم به تفاوت جایگاه‌ها، از مهم‌ترین نتایج ادامه این رویکرد است.

تجربه زیسته نیروهای خدماتی شهری و پیمانکاری، گواه این است که میان تعطیلی نوشته‌شده در اخبار و تصمیمات اداری و واقعیت زندگی آن‌ها، فاصله‌ای پرناشدنی وجود دارد. آن‌ها در اوج کرونا، در ریزگردها، در موج گرما و حتی قطعی برق، بی‌صدا کار کردند تا چرخ زندگی جامعه بچرخد و چراغ شهرها (و حتی خانه‌های کارمندان) خاموش نشود؛ اما نه در حقوق و دستمزد، نه در امنیت شغلی و نه حتی در سهم تعطیلی، بهره‌ای ندارند.

شایسته است مسئولانی که همواره از ضرورت مشارکت همگانی در بحران‌ها سخن می‌گویند، این بار سهم همه را واقعاً بپذیرند و دست‌کم در سیاست‌گذاری‌ها و تصمیمات کلان، به این قشر بی‌ادعا و ستون‌های اصلی بقای جامعه، نگاه متفاوتی داشته باشند. تعطیلی‌های مکرر و دوگانه، اگرچه شاید موقتاً بحران‌های ظاهری را رفع کند، اما تضمینی برای سلامت اجتماعی و افزایش همبستگی ملی نیست، مگر اینکه سهم همه، یکسان باشد؛ تعطیلی، حق همه است، نه‌فقط عده‌ای.

اشتراک‌گذاری: