طاهره عبدالهی
طاهره عبدالهی

عسلویه؛ صنعت دارد، آموزش ندارد

100 بازدید

آمار تازه‌ای که معاون سوادآموزی آموزش و پرورش بوشهر منتشر کرده، یک نکته تکان‌دهنده دارد: شهرستان عسلویه، که قطب اقتصادی ایران محسوب می‌شود و بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاری‌های صنعتی کشور در آن متمرکز است، در پایین‌ترین جایگاه باسوادی استان قرار گرفته است. در سطح آماری، شاید این خبر یکی از ده‌ها گزارش روتینی باشد که هرازگاهی منتشر می‌شود، اما اگر اندکی دقیق‌تر نگاه کنیم، می‌بینیم با یک نشانه جدی از نوع توسعه‌ای روبه‌رو هستیم که در ایران در حال بازتولید است؛ توسعه‌ای که صنعت و سرمایه را مقدم بر آموزش و انسان قرار می‌دهد.

این تناقض محدود به ایران نیست. تجربه‌های مشابهی در دنیا وجود دارد. در نیجریه، به‌ویژه منطقه دلتای نیجر، سال‌ها نفت استخراج شد، ولی مردم محلی کمترین سهم را از آموزش و رفاه بردند. فقر و بی‌سوادی در کنار ثروت‌های عظیم نفتی، تبدیل به یکی از جدی‌ترین بحران‌های آن کشور شد. در نقطه مقابل، نروژ را می‌بینیم. آن‌ها هم در دهه‌های گذشته به منابع نفتی عظیمی دست یافتند، اما از همان ابتدا بخش عمده‌ای از درآمد نفتی را وارد صندوق‌های رفاه و آموزش کردند. نتیجه روشن است: امروز نروژ یکی از بالاترین نرخ‌های توسعه انسانی و باسوادی را دارد. بنابراین مسئله «وجود منابع» نیست، بلکه «نوع حکمرانی بر منابع» است.

در ایران، استان‌های نفت‌خیز خوزستان و کهگیلویه‌وبویراحمد سال‌هاست با چنین تناقضی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. صنایع عظیم نفت و گاز در دل این مناطق فعال‌اند، اما شاخص‌های توسعه انسانی آن‌ها پایین‌تر از میانگین کشور است. انتظار می‌رفت عسلویه، که پروژه‌های آن تازه‌تر و درآمدهایش بی‌سابقه است، تجربه‌ای متفاوت رقم بزند. اما همان الگو بازتولید شده است. این‌که در مهم‌ترین منطقه صنعتی کشور، کمترین میزان باسوادی استان دیده می‌شود، چیزی فراتر از یک آمار ساده است؛ این یک هشدار است.

ریشه ماجرا کجاست؟ بخشی از آن به الگوی سکونت و کار مدیران صنایع برمی‌گردد. مدیران و تصمیم‌گیران اصلی هیچ‌گاه در عسلویه ساکن نمی‌شوند. خانواده‌هایشان در شهرهای بزرگ دیگر زندگی می‌کنند و خودشان تنها برای اداره پروژه‌ها رفت‌وآمد دارند. چنین الگویی عملاً باعث می‌شود که مشکلات آموزشی، زیست‌محیطی یا اجتماعی منطقه برای آنان لمس‌شدنی نباشد. وقتی یک مدیر شب در همان شهری نخوابد که روز در آن تصمیم‌گیری می‌کند، طبیعی است که مشکلات آن شهر را در اولویت خود قرار ندهد.

موضوع دیگر به مسئولیت اجتماعی صنایع مربوط می‌شود. در سال‌های گذشته اقدامات مختلفی با عنوان «مسئولیت اجتماعی» انجام شده است: ساخت چند کلاس درس، برگزاری جشنواره یا توزیع بسته‌های حمایتی. اما این اقدامات بیشتر جنبه نمادین داشته تا راه‌حل واقعی. تجربه جهانی نشان می‌دهد مسئولیت اجتماعی زمانی معنا پیدا می‌کند که بخش مشخص و پایداری از درآمد صنایع به‌طور مستقیم صرف آموزش، بهداشت و رفاه همان منطقه شود. اگر این اقدامات شفاف نباشند و به سطح پروژه‌های کوتاه‌مدت و تبلیغاتی تقلیل یابند، هیچ اثر ماندگاری بر شاخص‌های انسانی نمی‌گذارند.

بنابراین مسئله فقط کمبود منابع نیست، بلکه نبود یک نظام حکمرانی شفاف و مسئولیت‌پذیر است. وقتی هزاران میلیارد تومان درآمد در عسلویه تولید می‌شود، اما نرخ باسوادی پایین‌ترین حد استان است، یعنی در تخصیص منابع و طراحی سیاست‌ها اشکال وجود دارد. این اشکال را نه می‌توان به گردن مردم انداخت و نه صرفاً به عنوان یک «اشتباه کوچک آماری» نادیده گرفت.

راه‌حل‌ها نیز روشن‌اند. می‌توان بخشی ثابت از درآمدهای پتروشیمی را در قالب صندوقی ویژه برای توسعه آموزش، بهداشت و زیرساخت‌های اجتماعی منطقه ذخیره و با گزارش‌های عمومی سالانه شفاف‌سازی کرد. می‌توان با الزام قانونی یا اداری، مدیران ارشد صنایع را به حضور و اقامت در منطقه واداشت تا نگاه آنان به مسائل اجتماعی و آموزشی تغییر کند. می‌توان برای گروه‌های بزرگسال، به‌ویژه زنان، برنامه‌های هدفمند سوادآموزی و آموزش‌های مهارتی طراحی کرد تا نرخ باسوادی به‌سرعت ارتقا یابد. همچنین باید شاخص‌های عملکرد صنایع را بازتعریف کرد تا عملکردشان تنها با تولید و سود سنجیده نشود، بلکه شاخص‌های اجتماعی مانند باسوادی، سلامت و کیفیت زندگی مردم محلی نیز به‌عنوان معیار رسمی ارزیابی لحاظ شوند.

عسلویه امروز فقط یک منطقه صنعتی نیست؛ آینه‌ای است از نوع توسعه‌ای که در ایران پیگیری می‌شود. اگر در این آینه دقیق نگاه کنیم، می‌بینیم توسعه‌ای که صنعت را جلوتر از انسان قرار دهد، دیر یا زود به بن‌بست می‌رسد. هیچ پروژه‌ای، حتی اگر درآمدهای آن چند برابر شود، به معنای توسعه ملی نخواهد بود مگر آن‌که آموزش، فرهنگ و رفاه مردم بومی نیز هم‌زمان تقویت شود.

اشتراک‌گذاری: